فردو

<hr> مترادف فردوس : ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم، باغ، بستان <hr> متضاد فردوس : دوزخ <hr> برابر پارسی : پردیس، بوستان

مترادف فردوس : ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم، باغ، بستان متضاد فردوس : دوزخ برابر پارسی : پردیس، بوستان

فردوس

فردوس اباد

فردوس الایاد

فردوس التواریخ

فردوس جعفر

فردوس مکان

فردوسی

فردوسیه

فردویژگی

فردگرا1

فردگرا2

فردگرایانه

فردگرایی

<hr> مترادف فردی : اختصاصی، انفرادی، خصوصی، شخصی <hr> متضاد فردی : جمعی <hr> برابر پارسی : کسی، یکایی

مترادف فردی : اختصاصی، انفرادی، خصوصی، شخصی متضاد فردی : جمعی برابر پارسی : کسی، یکایی

فردی

فردی زند

فردی سازی

فردی سازی شده

فردی شدن

فردی شده

فردی شدگی

فردی وند

فردی کردن

<hr> برابر پارسی : تَکینگی

فردیت

فردیت زدودگی

فردیس

فردین

فردیناند

فرره

<hr> مترادف فرز : تند، تیزرو، جلد، چابک، چالاک، چست، زرنگ، شاطر، شهم، قبراق <hr> متضاد فرز : سست، کند

مترادف فرز : تند، تیزرو، جلد، چابک، چالاک، چست، زرنگ، شاطر، شهم، قبراق متضاد فرز : سست، کند

فرز

فرز اباد

فرزاد

فرزام

فرزان

<hr> مترادف فرزانه : بخرد، حکیم، خردمند، دانا، عاقل، هوشمند <hr> متضاد فرزانه : نادان

مترادف فرزانه : بخرد، حکیم، خردمند، دانا، عاقل، هوشمند متضاد فرزانه : نادان

فرزانه

<hr> مترادف فرزانگی : حکمت، خردمندی، دانایی، ذکاوت، هشیاری، هوشمندی، هوشیاری <hr> متضاد فرزانگی : جهالت، حماقت

مترادف فرزانگی : حکمت، خردمندی، دانایی، ذکاوت، هشیاری، هوشمندی، هوشیاری متضاد فرزانگی : جهالت، حماقت

فرزانگی

فرزبود

فرزجه

فرزد

فرزدان

فرزدق

فرزدق یمنی

فرزدقه

فرزع

فرزن

<hr> مترادف فرزند : آقازاده، اولاد، بچه، پور، رود، زاد، زاده، سلیل، صبی، غلام، نسل، نورچشم، ولد <hr> متضاد فرزند : پدر

مترادف فرزند : آقازاده، اولاد، بچه، پور، رود، زاد، زاده، سلیل، صبی، غلام، نسل، نورچشم، ولد متضاد فرزند : پدر

فرزند

<hr> مترادف فرزند زاده : نتیجه، نواده، نوه

مترادف فرزند زاده : نتیجه، نواده، نوه

واژه های حرف "ف" - فرهنگ فارسی