مادۀ پادپُژک

مادۀ پاک سازی

مادۀ پوششی تبدیل ناپذیر

مادۀ پوششی تبدیل پذیر

مادۀ پوشینه ای کننده

مادۀ گرمانرم

<hr> مترادف مادی : پول پرست، پول دوست، پولکی، مال پرست، مال دوست، خسیس، مقتصد، ممسک، ماده گرا، ماتریالیست، مادی گرا، مادنژاد، عنصری، جرمانی، جرم دار، جسمی، جسمانی، هیولانی ، منسوب به ماده <hr> متضاد مادی : معنوی <hr> برابر پارسی : گیتایی

مترادف مادی : پول پرست، پول دوست، پولکی، مال پرست، مال دوست، خسیس، مقتصد، ممسک، ماده گرا، ماتریالیست، مادی گرا، مادنژاد، عنصری، جرمانی، جرم دار، جسمی، جسمانی، هیولانی ، منسوب به ماده متضاد مادی : معنوی برابر پارسی : گیتایی

مادی

<hr> مترادف مادیات : پول، ثروت <hr> متضاد مادیات : معنویات

مترادف مادیات : پول، ثروت متضاد مادیات : معنویات

مادیات

<hr> مترادف مادیان : اسب ماده

مترادف مادیان : اسب ماده

مادیان

مادیان دول

مادیت

مادیرا

مادین

<hr> مترادف مادینه : ماچه، ماده، مونث <hr> متضاد مادینه : مذکر، نرینه

مترادف مادینه : ماچه، ماده، مونث متضاد مادینه : مذکر، نرینه

مادینه

<hr> مترادف مادیون : ماده گرایان، ماتریالیست ها <hr> متضاد مادیون : الهیون، ایدئالیست ها

مترادف مادیون : ماده گرایان، ماتریالیست ها متضاد مادیون : الهیون، ایدئالیست ها

مادیون

مادیین

ماذ

ماذا

ماذرایا

ماذریون

ماذن

<hr> مترادف ماذنه : گلدسته، مناره

مترادف ماذنه : گلدسته، مناره

ماذنه

<hr> مترادف ماذون : مختار، مخیر، جایز، روا، مجاز، مشروع

مترادف ماذون : مختار، مخیر، جایز، روا، مجاز، مشروع

ماذون

ماذی

<hr> مترادف مار : اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه، مادر ، پدر <hr> متضاد مار : عقرب

مترادف مار : اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه، مادر ، پدر متضاد مار : عقرب

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی