فرهنگ فارسی

مرجع دار

مرجع داری

مرجع دسترسی

مرجع صدور گواهی

مرجع فوری

مرجعه

<hr> مترادف مرجعیت : اجتهاد، فقاهت

مترادف مرجعیت : اجتهاد، فقاهت

مرجعیت

مرجل

مرجمک

<hr> مترادف مرجو : امیدوار ، مایه امیدواری <hr> متضاد مرجو : مایوس، نومید

مترادف مرجو : امیدوار ، مایه امیدواری متضاد مرجو : مایوس، نومید

مرجو

مرجوح

مرجوح امدن

<hr> مترادف مرجوع : بازگردانیده، بازگشت شده، مرجوعه <hr> برابر پارسی : بازگشت

مترادف مرجوع : بازگردانیده، بازگشت شده، مرجوعه برابر پارسی : بازگشت

مرجوع

مرجوعه

مرجوم

مرجون

مرجی

مرح

مرحاض

مرحان

مرحب

<hr> مترادف مرحبا : آفرین، احسنت، بارک الله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه، تحسین، تمجید، ستایش <hr> برابر پارسی : آفرین، خوشا، زهی

مترادف مرحبا : آفرین، احسنت، بارک الله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه، تحسین، تمجید، ستایش برابر پارسی : آفرین، خوشا، زهی

مرحبا

مرحبا گو

مرحبه

مرحل

<hr> مترادف مرحله : بار، دفعه، مرتبه، وهله، توقفگاه، منزل، منزلگاه <hr> برابر پارسی : رده، پله، گام، زینه، گامه

مترادف مرحله : بار، دفعه، مرتبه، وهله، توقفگاه، منزل، منزلگاه برابر پارسی : رده، پله، گام، زینه، گامه

مرحله

مرحله 1

مرحله 2

مرحله بندی

مرحله دار

مرحلۀ آخر

مرحلۀ آمادگی

مرحلۀ احتراق

مرحلۀ اصلی

مرحلۀ افسردگی

مرحلۀ اقدام

مرحلۀ ایستایی

مرحلۀ برانگیختگی

مرحلۀ تأخیر

مرحلۀ تأمل

مرحلۀ تأیید اعتبار

مرحلۀ تخلیه

مرحلۀ تراکم

مرحلۀ تعیین کنندۀ سرعت

مرحلۀ تناسلی

مرحلۀ تهییج

مرحلۀ توالی

مرحلۀ تورم

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی