نقطۀ گسست

نقطۀ یخ

نقطی

نقع

نقف

<hr> مترادف نقل : انتقال، جابجایی، حمل، حکایت، داستان، قصه، بازگویی، گزارش، ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر، بیان، روایت، بازگو، ذکر | شیرینی، گزک، مزه، چاشنی <hr> برابر پارسی : گفته، بازگفت، بازگویی، ترابری، جابجاکردن، گزک، گَزک | ( نَقل ) ترابری، جابجاکردن | ( نُقل ) گَزک

مترادف نقل : انتقال، جابجایی، حمل، حکایت، داستان، قصه، بازگویی، گزارش، ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر، بیان، روایت، بازگو، ذکر | شیرینی، گزک، مزه، چاشنی برابر پارسی : گفته، بازگفت، بازگویی، ترابری، جابجاکردن، گزک، گَزک | ( نَقل ) ترابری، جابجاکردن | ( نُقل ) گَزک

نقل

نقل اباد

نقل افتادن

نقل اور

نقل خواجه

نقل دان

نقل روح

نقل شدن

نقل علی

نقل فروش

نقل فروشی

نقل ماتم

نقل مجلس

نقل مذهب

<hr> مترادف نقل مکان : جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ

مترادف نقل مکان : جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ

نقل مکان

نقل نویسی

نقل پذیر

نقل پذیری

<hr> برابر پارسی : بازگفتن، بازگوکردن

برابر پارسی : بازگفتن، بازگوکردن

نقل کردن

نقل گفتن

نقلا

نقلان

نقله

نقله بر

<hr> مترادف نقلی : تنگ، کوچک، جالب، ظریف <hr> برابر پارسی : بازگفتی

مترادف نقلی : تنگ، کوچک، جالب، ظریف برابر پارسی : بازگفتی

نقلی

نقلیات

<hr> برابر پارسی : بارکشی

نقلیه

نقم

<hr> مترادف نقمات : انتقام جویی ها، خونخواهی ها، کینه جویی ها

مترادف نقمات : انتقام جویی ها، خونخواهی ها، کینه جویی ها

نقمات

<hr> مترادف نقمت : سرزنش، عتاب، معاتبه، عذاب، عقوبت، کینه کشی

مترادف نقمت : سرزنش، عتاب، معاتبه، عذاب، عقوبت، کینه کشی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی