پیما

پیمائی

<hr> مترادف پیمان : تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده

مترادف پیمان : تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده

پیمان

پیمان بازپرداخت هزینه

پیمان بستن

پیمان داشتن

پیمان درصدی

پیمان رامسر

پیمان ساختن

پیمان شکستن

<hr> مترادف پیمان شکن : بدپیمان، بی وفا، سست پیمان، عهدشکن، عهدگسل، ناقض عهد، ناکث <hr> متضاد پیمان شکن : وفادار

مترادف پیمان شکن : بدپیمان، بی وفا، سست پیمان، عهدشکن، عهدگسل، ناقض عهد، ناکث متضاد پیمان شکن : وفادار

پیمان شکن

<hr> مترادف پیمان شکنی : تخلف، عهدشکنی، عهدگسلی، نقض عهد <hr> متضاد پیمان شکنی : وفاداری

مترادف پیمان شکنی : تخلف، عهدشکنی، عهدگسلی، نقض عهد متضاد پیمان شکنی : وفاداری

پیمان شکنی

پیمان طرح و ساخت

پیمان فهرست بها

پیمان مقطوع

پیمان مقطوع بدون تعدیل

<hr> مترادف پیمان نامه : عهدنامه، قرارداد، مقاوله نامه

مترادف پیمان نامه : عهدنامه، قرارداد، مقاوله نامه

پیمان نامه

پیمان نماینده

پیمان نمودن

پیمان نهادن

پیمان پذیر

پیمان کارمزد تشویقی

پیمان کارمزد مقطوع

پیمان کردن

پیمان کشیدن

پیمان گرفتن

پیمان گسستن

پیمان گسل

پیمان گسلی

پیمان گسلیدن

پیمان گسیختن

<hr> مترادف پیمانه : جام، ساغر، صراحی، قدح، اندازه، کیل، کیله، معیار

مترادف پیمانه : جام، ساغر، صراحی، قدح، اندازه، کیل، کیله، معیار

پیمانه

پیمانه اشامیدن

پیمانه خور

پیمانه خوردن

پیمانه زدن

پیمانه نوشیدن

پیمانه ٔ افتاب

پیمانه پر شدن

پیمانه پر کردن

پیمانه پرست

پیمانه کردن

<hr> مترادف پیمانه کش : باده پیما، باده گسار، پیمانه خور، پیمانه گسار، پیمانه نوش، دردی کش، شرابخوار

مترادف پیمانه کش : باده پیما، باده گسار، پیمانه خور، پیمانه گسار، پیمانه نوش، دردی کش، شرابخوار

واژه های حرف "پ" - فرهنگ فارسی