صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "گ" - فرهنگ فارسی
گزاباد
گزار
گزار کردن
گزارا
گزارد
گزاردن
گزاردنی
گزارده
گزارده امدن
گزارش
گزارش حوض نشینی
گزارش دادن
گزارش سفر
گزارش میدان مین
گزارش میدانی
گزارش نامه
گزارش هواشناختی
گزارش پایان بَری
گزارش پذیر
گزارش کار دوربین
گزارش کردن
گزارش کن
گزارش کنان
گزارشات
گزارشن
گزارشگر
گزارشگری
گزارمان
گزارمانی
گزارنامه
گزارنده
گزارندگی
گزاره
گزاره 1
گزاره 2
گزاره ای
گزاره برگ
گزاره شدن
گزاره نامه
گزاره کردن
گزارۀ مرکب
گزاز
گزازار
گزاشتن
گزاف
گزاف رنگان
گزاف رود
گزاف کردن
بیشتر