دیکشنری تخصصی

absorption method

absorption modulation loss modulation

absorption of light

absorption of neutrons capture of neutrons

absorption of water

absorption oil

absorption passive

absorption peak

absorption plant

absorption potential

absorption probability

absorption rate

absorption ratio

absorption refrigerating machine

absorption spectrophometry

absorption spectroscopy

absorption spectrum

absorption test

absorption tower

absorption trap

absorption tube

absorption vessel

absorption wavemeter t absorption freauency meter

absorption well

<hr> معنی : جاذب، جذب کننده <hr> معانی دیگر : جاذب، جذب کننده

معنی : جاذب، جذب کننده معانی دیگر : جاذب، جذب کننده

absorptive

absorptive attenuator

absorptive capacity

absorptive outlet

absorptive power

<hr> معمارى : قابلیت جذب شیمى : ضریب جذب

معمارى : قابلیت جذب شیمى : ضریب جذب

absorptivity

absortion bank

absortion terrace

absoulte velocity

absp ite sjaft amg e ptoca emcpde dosl

abstaction

<hr> معنی : خودداری کردن، پرهیز کردن، امتناع کردن <hr> معانی دیگر : خودداری کردن (با: from)، رای ممتنع دادن، از دادن رای خودداری کردن، خودداری کردن از، پرهیز کردن از، امتناع کردن از

معنی : خودداری کردن، پرهیز کردن، امتناع کردن معانی دیگر : خودداری کردن (با: from)، رای ممتنع دادن، از دادن رای خودداری کردن، خودداری کردن از، پرهیز کردن از، امتناع کردن از

abstain

abstaining vote

<hr> معنی : خلاصه، مجمل، چکیده، جدا کردن، زبده، معنی، رساله، مطلق، انتزاعی، مجرد، صریح، غیر عملی، بیمسمی، عاری ازکیفیات واقعی، خشک، چکیدن، چکیده کردن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، بردن، ربودن <hr> معانی دیگر : غیر جسیم، برآهیخته، معنوی، غیر قابل لمس، خلاصه (کتاب یا مقاله)، مستخرجه، دزدیدن، زدن، اسم معنی (abstract noun)، (در مورد یادگیری یا فهم موضوع) مشکل، مبهم، سخت آموز، غامض، بغرنج، نظری، آرمانی، خیالی، خشک (در مقابل عملی)، (نقاشی) آبستره، منتزع کردن، تجرید کردن، خود را کنار کشیدن، دوری جستن، خلاصه کردن، تلخیص کردن، عاری ازکیفیات واقعی درمورد هنرهای ظریف نمودن، خلاصه ءکتاب

معنی : خلاصه، مجمل، چکیده، جدا کردن، زبده، معنی، رساله، مطلق، انتزاعی، مجرد، صریح، غیر عملی، بیمسمی، عاری ازکیفیات واقعی، خشک، چکیدن، چکیده کردن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، بردن، ربودن معانی دیگر : غیر جسیم، برآهیخته، معنوی، غیر قابل لمس، خلاصه (کتاب یا مقاله)، مستخرجه، دزدیدن، زدن، اسم معنی

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی