دیکشنری تخصصی

aliphatic amino acids

aliphatic compound

aliphatic cyclic

aliphatic hydrocarbon

aliphatic solvent

<hr> (ریاضی) وابسته به عدد بخش ناپذیر (عددی که به طور کامل بخش ناپذیر است)، باقی آورنده

(ریاضی) وابسته به عدد بخش ناپذیر (عددی که به طور کامل بخش ناپذیر است)، باقی آورنده

aliquant

aliquant part

<hr> معنی : کسری <hr> معانی دیگر : (ریاضی) عدد عاد، عدد بخش پذیر، عادکننده، بدوقسمت مساوی تقسیم کردن، کسری fractional

معنی : کسری معانی دیگر : (ریاضی) عدد عاد، عدد بخش پذیر، عادکننده، بدوقسمت مساوی تقسیم کردن، کسری fractional

aliquot

aliquot part

aliquot parts

aliquot parts of a number

alisma

<hr> (حقوق) از منبع دیگر، از جای دیگر، ازیک جای دیگر، از منبع دیگر

(حقوق) از منبع دیگر، از جای دیگر، ازیک جای دیگر، از منبع دیگر

aliunde

<hr> (عبری) مهاجرت یهودیان به اسرائیل، (از عربی) الیزارین، روناس، رنگ روناس، جوهر روناس، برگدانه ی متبلور (ترکیب بلورین و زرد متمایل به قرمز به فرمول c6h4(co)2c6h2(oh)2 که از اکسیده کردن آنتراسن به دست می آید و در رنگ کردن پشم و پنبه و ابریشم کاربرد دارد) (alizarine هم می نویسند)

(عبری) مهاجرت یهودیان به اسرائیل، (از عربی) الیزارین، روناس، رنگ روناس، جوهر روناس، برگدانه ی متبلور (ترکیب بلورین و زرد متمایل به قرمز به فرمول c6h4(co)2c6h2(oh)2 که از اکسیده کردن آنتراسن به دست می آید و در رنگ کردن پشم و پنبه و ابریشم کاربرد دارد) (alizarine هم می نویسند)

alizarin

alizarin dye

alizarine

alizaring dye

alize winds

alkagization

<hr> خاصیت قلیایی، قلیایی بودن، دارای خاصیت قلیایی

خاصیت قلیایی، قلیایی بودن، دارای خاصیت قلیایی

alkalescence

alkalescency

<hr> معنی : قلیا <hr> معانی دیگر : (از عربی)، شخار، فلز قلیایی، ماده ای باخاصیت قلیایی مثل سودمحرق

معنی : قلیا معانی دیگر : (از عربی)، شخار، فلز قلیایی، ماده ای باخاصیت قلیایی مثل سودمحرق

alkali

alkali aggregate reaction

alkali binding agent

alkali blue

alkali cellulose

alkali cleaner

alkali consumption

alkali damage

alkali detergent

alkali expansion

alkali fermosul

<hr> (زمین شناسی) زمین صاف (دارای املاح قلیایی و ته نشست های دیگر)

(زمین شناسی) زمین صاف (دارای املاح قلیایی و ته نشست های دیگر)

alkali flat

alkali fusion

alkali gabbro

alkali halide

alkali metal

alkali metals or alkali metal or alkali metal or alkali

alkali or lime index

alkali pad process

alkali soil

alkali soils

alkali treatment

alkalia

<hr> (زمین شناسی) سنگ های قلیایی، وابسته به سنگ هایی که در آن نسبت قلیا به سیلیکا از حد معین بیشتر است، وابسته به سنگ هایی که در آن نسبت قلیا به آهک از حد معین کمتر است، نمکزار

(زمین شناسی) سنگ های قلیایی، وابسته به سنگ هایی که در آن نسبت قلیا به سیلیکا از حد معین بیشتر است، وابسته به سنگ هایی که در آن نسبت قلیا به آهک از حد معین کمتر است، نمکزار

alkalic

<hr> قلیایی کردن، قلیایی شدن

قلیایی کردن، قلیایی شدن

alkalify

<hr> (شیمی) قلیاسنج، دستگاه سنجش میزان قلیا در جامدات و مایعات، قلیاسنج

(شیمی) قلیاسنج، دستگاه سنجش میزان قلیا در جامدات و مایعات، قلیاسنج

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی