دیکشنری تخصصی

bayesian analysis

bayesian concept

bayesian criterion

bayesian distribution

bayesian forecasting

bayesian inference

bayesian interval

bayesian limit

bayesian method

bayesian model selection

bayesian prediction

bayesian regression

bayesian robustness

bayeux tapstry

bayhead bar

bayhead barrier

bayldonite

bayleyite

baylissite

bayonet base

bayonet coupling

bayonet lock

bayonet mount

bayonet socket

<hr> معنی : شاخه فرعی رودخانه، نهرکوچک یا فرعی <hr> معانی دیگر : (در برخی ایالات جنوبی امریکا به ویژه لوئیزیانا) مرداب، خفتاب (منشعب از رودخانه و دریاچه)، بایو

معنی : شاخه فرعی رودخانه، نهرکوچک یا فرعی معانی دیگر : (در برخی ایالات جنوبی امریکا به ویژه لوئیزیانا) مرداب، خفتاب (منشعب از رودخانه و دریاچه)، بایو

bayou

bayside beach

bazhenovite

bazin formula

bazirite

bazman volcano or bazman or bazman

bazyab formation or bazyab or bazyab

bazzite

bbls d barrels per day

bbn or bye bye now or bye bye now or bbn

bc joint

bcc lattice

<hr> کامپیوتر : binary coded decimal

bcd code

<hr> مخفف:، برد، میز، هیئت، مخفف: برد، هیئت مخفف: اوراق قرضه، وجهالضمان، سند

مخفف:، برد، میز، هیئت، مخفف: برد، هیئت مخفف: اوراق قرضه، وجهالضمان، سند

<hr> basic direct access method کامپیوتر : روش دستیابى مستقیم اساسى

basic direct access method کامپیوتر : روش دستیابى مستقیم اساسى

bdam

<hr> basic disk operating system کامپیوتر : سیستم عامل اساسى دیسک

basic disk operating system کامپیوتر : سیستم عامل اساسى دیسک

bdos

<hr> مخفف:، بردها، میزها، هیئت ها

مخفف:، بردها، میزها، هیئت ها

<hr> معنی : ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن <hr> معانی دیگر : قرار داشتن، هستی داشتن، رخ دادن، اتفاق افتادن، صرف فعل be:، زمان گذشته، ماضی نقلی، ماضی بعید، آینده، وجه مجهول، کاربردهای دیگر:، پیشوند:، (فعل ساز) دور تا دور [to beset]، کاملا، زیاده [to bedeck]، مخفف:، بومه (be) (baume هم می نویسند)، کارشناسی آموزش و پرورش، لیسانس مهندسی، مصدر فعل بودن، باش

معنی : ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن معانی دیگر : قرار داشتن، هستی داشتن، رخ دادن، اتفاق افتادن، صرف فعل be:، زمان گذشته، ماضی نقلی، ماضی بعید، آینده، وجه مجهول، کاربردهای دیگر:، پیشوند:، (فعل ساز) دور تا دور [to beset]، کاملا، زیاده [to bedeck]، مخفف:، بومه (be) (baume هم می نوی

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی