دیکشنری تخصصی

bit string

bit stuffing

bit sub

bit test

bit transfer rate

bit twiddler

bit wing wing of the bit

bit wise operation

<hr> معنی : نیش، گاز، گزش، گزندگی، گاز گرفتن، گزیدن، سو زاندن، نیش زدن <hr> معانی دیگر : دندان گرفتن، خاییدن، زنه، ژنه، خوردن (فلزات)، زنگ زدن، دچار کردن، گول زدن، کلاه گذاشتن، گول خوردن، محکم گرفتن، گیر، لبه یا سطحی که محکم می گیرند، (در مورد ماهیگیری با قلاب) گاز زدن به طعمه ی سر قلاب، تندی، تیزی، سوز، سوزش، گزایی، لقمه، تکه، نواله، یک دهان پر، خوراک سبک، تنقلات، حاضری، مبلغ کسر شده، (دندان سازی) طرز قرارگیری دندان ها بر روی هم

معنی : نیش، گاز، گزش، گزندگی، گاز گرفتن، گزیدن، سو زاندن، نیش زدن معانی دیگر : دندان گرفتن، خاییدن، زنه، ژنه، خوردن (فلزات)، زنگ زدن، دچار کردن، گول زدن، کلاه گذاشتن، گول خوردن، محکم گرفتن، گیر، لبه یا سطحی که محکم می گیرند، (در مورد ماهیگیری با قلاب) گاز زدن به طعمه ی سر قلاب، تندی، تیزی، سوز، سوزش

bite

bitmap

bitness

bitnet

bitplane

bits per inch

bits per pixel

bits per secondb s bps

bits per seconds

bitte almond oil

<hr> معنی : تند، تیز، تلخ، جگرسوز <hr> معانی دیگر : یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، شرنگ، کبست، تندو تیز، طعنه آمیز، پردرد، شدید، ناگوار، چیز تلخ، تلخ کردن یا شدن (بیشتر می گویند: embitter)، (انگلیس) آبجو تلخ، آبجو تند

معنی : تند، تیز، تلخ، جگرسوز معانی دیگر : یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، شرنگ، کبست، تندو تیز، طعنه آمیز، پردرد، شدید، ناگوار، چیز تلخ، تلخ کردن یا شدن (بیشتر می گویند: embitter)، (انگلیس) آبجو تلخ، آبجو تند

bitter

bitter earth

bitter lake

bitter soil

<hr> معنی : بوتیمار، تلخابه <hr> معانی دیگر : (عامیانه) کسی که هرگز نومید نمی شود و به کار (مبارزه و غیره) ادامه می دهد، سخت جان، (جانورشناسی) بوتیمار (botaurinae ـ نر انواع جنس botaurus آن صدای ترقه مانندی می کند)، غم خورک، (آب تلخی که پس از تبلور نمک دریا باقی می ماند) تلخابه

معنی : بوتیمار، تلخابه معانی دیگر : (عامیانه) کسی که هرگز نومید نمی شود و به کار (مبارزه و غیره) ادامه می دهد، سخت جان، (جانورشناسی) بوتیمار (botaurinae ـ نر انواع جنس botaurus آن صدای ترقه مانندی می کند)، غم خورک، (آب تلخی که پس از تبلور نمک دریا باقی می ماند) تلخابه

bittern

<hr> معنی : قیر معدنی، قیر طبیعی، قیر نفتی <hr> معانی دیگر : (امریکا) کوچولو، (در کاربرد کودکان) کوچول، (انواع قیرهایی که از پالایش نفت و قیر زغال سنگ و قیر زغال چوب به دست آید) قیر، بیتومن، (قیری که به حالت طبیعی و خالص در معدن یافت شود) قیر طبیعی

معنی : قیر معدنی، قیر طبیعی، قیر نفتی معانی دیگر : (امریکا) کوچولو، (در کاربرد کودکان) کوچول، (انواع قیرهایی که از پالایش نفت و قیر زغال سنگ و قیر زغال چوب به دست آید) قیر، بیتومن، (قیری که به حالت طبیعی و خالص در معدن یافت شود) قیر طبیعی

bitumen

bitumen binder

bitumen emulsion

bitumen macadam

<hr> (انواع قیرهایی که از پالایش نفت و قیر زغال سنگ و قیر زغال چوب به دست آید) قیر، بیتومن، قیر معدنی، (قیری که به حالت طبیعی و خالص در معدن یافت شود) قیر طبیعی، تبدیل به بیتومن یا قیر کردن، قیراندود کردن، قیر کردن، تبدیل بقیر کردن

(انواع قیرهایی که از پالایش نفت و قیر زغال سنگ و قیر زغال چوب به دست آید) قیر، بیتومن، قیر معدنی، (قیری که به حالت طبیعی و خالص در معدن یافت شود) قیر طبیعی، تبدیل به بیتومن یا قیر کردن، قیراندود کردن، قیر کردن، تبدیل بقیر کردن

bituminize

bituminized fiber line

bituminized fiber tile

<hr> تبدیل به بیتومن یا قیر کردن، قیراندود کردن، قیر کردن، قیری، قیرمانند، قیرسان، ساخته شده از قیر

تبدیل به بیتومن یا قیر کردن، قیراندود کردن، قیر کردن، قیری، قیرمانند، قیرسان، ساخته شده از قیر

bituminous

bituminous binder

bituminous cement

<hr> قیری، قیرمانند، قیرسان، زغال سنگ قیری (که هنگام سوخت دود و خاکستر زیادی تولید می کند) (soft coal هم می گویند)

قیری، قیرمانند، قیرسان، زغال سنگ قیری (که هنگام سوخت دود و خاکستر زیادی تولید می کند) (soft coal هم می گویند)

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی