دیکشنری تخصصی

carboniferous period or carboniferous or carboniferous

carbonisation

carbonising

carbonising of wool

carbonite

<hr> معنی : تبدیل به ذغال، زغالی شدن، زغالش <hr> معانی دیگر : تبدیل بذغال

معنی : تبدیل به ذغال، زغالی شدن، زغالش معانی دیگر : تبدیل بذغال

carbonization

<hr> (شیمی)، کربنی کردن، کربنیزه کردن (مثلا از راه نیمه سوزی)، تبدیل به کربن کردن یا شدن، ذغال ساختن، باذغال پوشاندن یاترکیب کردن

(شیمی)، کربنی کردن، کربنیزه کردن (مثلا از راه نیمه سوزی)، تبدیل به کربن کردن یا شدن، ذغال ساختن، باذغال پوشاندن یاترکیب کردن

carbonize

carbonizing

carbonolite

carbonolith

carbonyl

carbonyl group

carbopyrite

carborane

<hr> نام تجارتی مواد بسیار سخت (به ویژه silicon carbide) که در ساختن سنباده و تیز کننده ها به کار می رود

نام تجارتی مواد بسیار سخت (به ویژه silicon carbide) که در ساختن سنباده و تیز کننده ها به کار می رود

carborundum

carborundum or moissanite or moissanite

carborundum thermistor

carborundum varistor

carboundum brick

carboxy methlated cotton

carboxy methyl cellulose

carboxy poly peptidase

<hr> (شیمی - گروه cooh که اسیدهای آلی را مشخص می کند، به ویژه اسیدهای چرب و اسیدهای آمینه) کربوکسیل

(شیمی - گروه cooh که اسیدهای آلی را مشخص می کند، به ویژه اسیدهای چرب و اسیدهای آمینه) کربوکسیل

carboxyl

carboxyl group

carboxyl terminus

<hr> (شیمی)، ملح یا استر اسید کربوکسیلیک

(شیمی)، ملح یا استر اسید کربوکسیلیک

carboxylate

<hr> کربوکسیل دار کردن شیمى : کربوکسیل دار شدن

کربوکسیل دار کردن شیمى : کربوکسیل دار شدن

carboxylation

carboxylic group

carbuncle or ruby or ruby

carbunculus

carburan

carburandum

<hr> (ماده ای که به منظور تشدید انرژی حرارتی به هوا یا گاز افزوده می شود) کربن افزا

(ماده ای که به منظور تشدید انرژی حرارتی به هوا یا گاز افزوده می شود) کربن افزا

carburetant

carbureted steel

carburetor icing

<hr> معنی : کاربوراتور <hr> معانی دیگر : carburetor : کابوراتور

معنی : کاربوراتور معانی دیگر : carburetor : کابوراتور

carburettor

carburettor jet

<hr> رجوع شود به: carburet، با کربن آمیختن (به ویژه حرارت دادن آهن در مجاورت کربن به منظور ساختن پولاد سخت)، کربوریزه کردن، carburet : باکربن ترکیب کردن

رجوع شود به: carburet، با کربن آمیختن (به ویژه حرارت دادن آهن در مجاورت کربن به منظور ساختن پولاد سخت)، کربوریزه کردن، carburet : باکربن ترکیب کردن

carburize

<hr> معنی : جسد <hr> معانی دیگر : لاشه

معنی : جسد معانی دیگر : لاشه

carcase

<hr> معنی : لاشه <hr> معانی دیگر : لاشه (به ویژه لاشه ی حیوان ذبح شده)، جسم بی جان، مردار، (کاربرد تحقیر یا شوخی آمیز) بدن انسان (زنده یا مرده)، تنه، نعش، باقی مانده ی کم ارزش هرچیز، جسد، استخوان بندی، بدن

معنی : لاشه معانی دیگر : لاشه (به ویژه لاشه ی حیوان ذبح شده)، جسم بی جان، مردار، (کاربرد تحقیر یا شوخی آمیز) بدن انسان (زنده یا مرده)، تنه، نعش، باقی مانده ی کم ارزش هرچیز، جسد، استخوان بندی، بدن

carcass

carcassing

carcassing timber

carcharodontosaurus

<hr> معنی : سرطانزا، مادهمولد یا مشدد سرطان <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سرطان زا، چنگارزا

معنی : سرطانزا، مادهمولد یا مشدد سرطان معانی دیگر : (پزشکی) سرطان زا، چنگارزا

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی