دیکشنری تخصصی

chain of molecule

chain of superiors

chain pattern

chain pillar

chain polymer

chain polymerization

chain printer

chain pump

<hr> (فیزیک - شیمی) واکنش زنجیری (واکنش های پی در پی شیمیایی یا اتمی که طی آن انرژی حاصله موجب تکرار فرآیند می شود)، رویدادهای پی در پی که هر یک نتیجه ی رویداد قبلی است یا به طریقی از آن متاثر است، واکنش زنجیری یاهسته ای

(فیزیک - شیمی) واکنش زنجیری (واکنش های پی در پی شیمیایی یا اتمی که طی آن انرژی حاصله موجب تکرار فرآیند می شود)، رویدادهای پی در پی که هر یک نتیجه ی رویداد قبلی است یا به طریقی از آن متاثر است، واکنش زنجیری یاهسته ای

chain reaction

chain ring

chain rule

chain rule for derivatives

chain rule for real functions

chain rule for vector valued functions

chain sampling

chain sampling plans

chain scission

chain silicate

chain sprocket

chain stiffening

<hr> دوخت زنجیری، کوک زنجیری (نوعی سوزن دوزی که در آن حلقه ها مثل زنجیر به هم وصل اند)

دوخت زنجیری، کوک زنجیری (نوعی سوزن دوزی که در آن حلقه ها مثل زنجیر به هم وصل اند)

chain stitch

chain survey

chain surveying

chain tensioner

chain tongs chain wrench

chain transfer agent

chain ttong

<hr> رجوع شود به: sprocket، چر&nbsp;زنجیرخور

رجوع شود به: sprocket، چر زنجیرخور

chain wheel

chain wheel sprocket sprocket wheel

chain windlass

chain zone

chainage

chainasse

chaine conveying system

chained files

chained list

chained printing

chainette

chainiman

<hr> زنجیره اى کردن کامپیوتر : زنجیره اى روانشناسى : زنجیره اى کردن

زنجیره اى کردن کامپیوتر : زنجیره اى روانشناسى : زنجیره اى کردن

chaining

chaining lap

chaining search

chains

<hr> معنی : مقر، صندلی، کرسی استادی در دانشگاه، بر کرسی یا صندلی نشاندن <hr> معانی دیگر : کرسی استادی دانشگاه، ریاست (جلسه یا کمیته)، رئیس جلسه، (در گردهمایی و کمیته و غیره) ریاست کردن، رئیس جلسه شدن، (انگلیس) سوار تخت روان کردن و بر دوش تحسین کنندگان در شهر گرداندن، مقام، قدرت یا اعتبار، رجوع شود به: sedan chair، در صندلی قرار دادن، نشاندن، در مسند یا مقامی قرار دادن، دارای اعتبار یا قدرت کردن

معنی : مقر، صندلی، کرسی استادی در دانشگاه، بر کرسی یا صندلی نشاندن معانی دیگر : کرسی استادی دانشگاه، ریاست (جلسه یا کمیته)، رئیس جلسه، (در گردهمایی و کمیته و غیره) ریاست کردن، رئیس جلسه شدن، (انگلیس) سوار تخت روان کردن و بر دوش تحسین کنندگان در شهر گرداندن، مقام، قدرت یا اعتبار، رجوع شود به: sedan c

chair

<hr> معنی : رئیس، فرنشین، ریاست کردن، اداره کردن <hr> معانی دیگر : رئیس جلسه، رئیس کمیته، رئیس کمیسیون، (در جلسه یا کمیته) ریاست کردن

معنی : رئیس، فرنشین، ریاست کردن، اداره کردن معانی دیگر : رئیس جلسه، رئیس کمیته، رئیس کمیسیون، (در جلسه یا کمیته) ریاست کردن

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی