دیکشنری تخصصی

compression or decompression or decompression

compression point

compression pressure

<hr> (موتورهای درون سوز) ضریب تراکم یا همفشردگی (نسبت چگالی هوا قبل و بعد از همفشارش توسط پیستون)

(موتورهای درون سوز) ضریب تراکم یا همفشردگی (نسبت چگالی هوا قبل و بعد از همفشارش توسط پیستون)

compression ratio

compression refrigeration

compression reinforcement

compression resistance compression strength

compression ring

compression specimen

compression strength

compression stress

compression stroke

compression test

compression test crushing fest

compression test machine

compression type fitting

compression wave

compression wave compressional wave

compression zone

compressional fault compression fault

compressional force

compressional stress

compressional wave

<hr> معنی : فشرده، فشاری، هم فشارنده، مایه تراکم <hr> معانی دیگر : همفشار، تراکمی، وابسته یا متمایل به متراکم سازی

معنی : فشرده، فشاری، هم فشارنده، مایه تراکم معانی دیگر : همفشار، تراکمی، وابسته یا متمایل به متراکم سازی

compressive

compressive force

compressive force compressive stress

compressive intercept receiver

compressive rupture strength

compressive strain

compressive strength

compressive stress

compressometer

<hr> معنی : متراکم کننده، کمپرسور، ماشین فشار، دستگاه یا ماشین فشردن هوا <hr> معانی دیگر : همفشارگر، (کالبدشناسی) عضله ی همفشار، منگنه

معنی : متراکم کننده، کمپرسور، ماشین فشار، دستگاه یا ماشین فشردن هوا معانی دیگر : همفشارگر، (کالبدشناسی) عضله ی همفشار، منگنه

compressor

compressor capacity

compressor limiter

compressor oil

compressor plant

compressor station

<hr> تسلیم، مصالحه، تراضى، حل اختلاف، سازش کردن قانون ـ فقه : مصالحه کردن

تسلیم، مصالحه، تراضى، حل اختلاف، سازش کردن قانون ـ فقه : مصالحه کردن

compromis

<hr> معنی : توافق، سازش، مصالحه، تراضی، مصالحه کردن، تسویه کردن، سازش کردن <hr> معانی دیگر : مدارا، میانگیری، کدخدامنشی، حد وسط، بینابین، (با کدخدامنشی) با هم سازگار شدن، میانگیری کردن، توافق کردن، مدارا کردن، به راه حل مرضی الطرفین رسیدن، کنار آمدن، در معرض سوظن (یا بدنامی یا تردید و غیره) قرار دادن، لطمه زدن، (شرف و آبروی خود را) به خطر انداختن، (در مورد مرام و مذهب خود) ضعف نشان دادن، عدول کردن

معنی : توافق، سازش، مصالحه، تراضی، مصالحه کردن، تسویه کردن، سازش کردن معانی دیگر : مدارا، میانگیری، کدخدامنشی، حد وسط، بینابین، (با کدخدامنشی) با هم سازگار شدن، میانگیری کردن، توافق کردن، مدارا کردن، به راه حل مرضی الطرفین رسیدن، کنار آمدن، در معرض سوظن (یا بدنامی یا تردید و غیره) قرار دادن، لطمه زد

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی