دیکشنری تخصصی

fish kill

<hr> آبشار پله ای (که به ماهی ها اجازه می دهد از زیر سد رودخانه به بالای آن شنا کنند و به محل تخم گذاری خود برسند)، نردبان ماهی

آبشار پله ای (که به ماهی ها اجازه می دهد از زیر سد رودخانه به بالای آن شنا کنند و به محل تخم گذاری خود برسند)، نردبان ماهی

fish ladder

<hr> گرد ماهی (که خوراک دام و ماکیان است و یا به عنوان کود مصرف می شود)، ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد

گرد ماهی (که خوراک دام و ماکیان است و یا به عنوان کود مصرف می شود)، ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد

fish meal

fish screen

fish tail piece

fish trap

fish v recover v fish v up recover va fish

fish ways

fisher behrense distribution

fisher discriminant

fisher distribution

fisher equation

fisher inequality

fisher information

fisher linear discriminant

fisher neyman decomposition

fisher neyman factorization theorem

fisher yates test

fisher z distribution

fisher z transformation

<hr> معنی : ماهی گیر، کرجی ماهیگیری، صیاد ماهی <hr> معانی دیگر : صیاد (ماهی)، کشتی (یا قایق) ماهی گیری

معنی : ماهی گیر، کرجی ماهیگیری، صیاد ماهی معانی دیگر : صیاد (ماهی)، کشتی (یا قایق) ماهی گیری

fisherman

fisherman’s bend

fisherman’s knot

<hr> معنی : برج حوت <hr> معانی دیگر : (plural) جمع واژه ی fish

معنی : برج حوت معانی دیگر : (plural) جمع واژه ی fish

fishes

<hr> (عدسی دوربین عکاسی و غیره که میدان دید آن به 180 درجه می رسد) عدسی ماهی چشم، عدسی چشم ماهی

(عدسی دوربین عکاسی و غیره که میدان دید آن به 180 درجه می رسد) عدسی ماهی چشم، عدسی چشم ماهی

fisheye lens

<hr> ورزش : وسیله کشف محل ماهیها

ورزش : وسیله کشف محل ماهیها

fishfinder

<hr> معنی : ماهیگیری، صید از آب، حق ماهیگیری <hr> معانی دیگر : صید ماهی، جای ماهیگیری

معنی : ماهیگیری، صید از آب، حق ماهیگیری معانی دیگر : صید ماهی، جای ماهیگیری

fishing

fishing basket

fishing equipment

fishing fishing job fish job

fishing grab

fishing head

fishing jar

fishing magnet

fishing neck

<hr> میله ی ماهی گیری (که سر آن ریسمان و قلاب دارد و مجهز به قرقره و ضامن هم می باشد)، چوب ماهی گیری

میله ی ماهی گیری (که سر آن ریسمان و قلاب دارد و مجهز به قرقره و ضامن هم می باشد)، چوب ماهی گیری

fishing rod

fishing string

fishing swage fishing swedge

fishing tap fishing taper taper tap

fishing time

fishing tool

<hr> ریسمان ماهیگیری، ریسمان ماهی گیری (که معمولا سر آن به قلابی وصل است)، زه قلاب <hr> fish(ing) line ریسمان ماهى گیرى

ریسمان ماهیگیری، ریسمان ماهی گیری (که معمولا سر آن به قلابی وصل است)، زه قلاب fish(ing) line ریسمان ماهى گیرى

fishline

fishm meal

<hr> علوم نظامى : نوعى تور که براى نگهدارى یا کاشتن وسایل استتار در محل خود به کار مى رود

علوم نظامى : نوعى تور که براى نگهدارى یا کاشتن وسایل استتار در محل خود به کار مى رود

fishnet

fishnet machine

<hr> (در وصل کردن ریل های راه آهن یا تیرها در نجاری و غیره) پشت بند، بست ماهی وار، صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرار میدهد

(در وصل کردن ریل های راه آهن یا تیرها در نجاری و غیره) پشت بند، بست ماهی وار، صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرار میدهد

واژه های حرف "f" - دیکشنری تخصصی