دیکشنری تخصصی

geoarchaeology

<hr> معنی : زمینی، دارای مرکزی در زمین <hr> معانی دیگر : (نجوم قدیم - اعتقاد به اینکه کره ی زمین مرکز منظومه ی شمسی و کائنات است) زمین مداری، زمین مرکزی، معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده

معنی : زمینی، دارای مرکزی در زمین معانی دیگر : (نجوم قدیم - اعتقاد به اینکه کره ی زمین مرکز منظومه ی شمسی و کائنات است) زمین مداری، زمین مرکزی، معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده

geocentric

geocentric coordinate system

geochemical anomaly

geochemical barriers

geochemical cycle

geochemical exploration

geochemical halo

geochemical landscape

geochemical province

geochemical specialization

geochemist

<hr> معنی : شیمی خاک، زمین شیمی <hr> معانی دیگر : (بخشی از دانش شیمی که سطح کره را از نظر شیمیایی بررسی می کند) شیمی زمین شناسی، ژئوشیمی، شیمی زمین، علمی که درباره ترکیب و تغییرات شیمیایی پوسته زمین بحک میکند

معنی : شیمی خاک، زمین شیمی معانی دیگر : (بخشی از دانش شیمی که سطح کره را از نظر شیمیایی بررسی می کند) شیمی زمین شناسی، ژئوشیمی، شیمی زمین، علمی که درباره ترکیب و تغییرات شیمیایی پوسته زمین بحک میکند

geochemistry

<hr> (شاخه ای از زمین شناسی که با عمر زمین و مواد آن و مراحل تکامل تدریجی موجودات سر و کار دارد) باستان شناسی زمین، زمین شناسی زمان یاب، زمین زمان شناسی، باستان شناسی زمین، شرح وقایع تاریخی گذشته برمبنای اطلاعات زمین شناسی

(شاخه ای از زمین شناسی که با عمر زمین و مواد آن و مراحل تکامل تدریجی موجودات سر و کار دارد) باستان شناسی زمین، زمین شناسی زمان یاب، زمین زمان شناسی، باستان شناسی زمین، شرح وقایع تاریخی گذشته برمبنای اطلاعات زمین شناسی

geochronology

<hr> (سنجش ادوار زمین شناسی از طریق بررسی دگرگونی عوامل رادیواکتیو) زمان سنجی زمین، زمین زمان سنجی، اندازه گیری زمان گذشته توسط روش های باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین

(سنجش ادوار زمین شناسی از طریق بررسی دگرگونی عوامل رادیواکتیو) زمان سنجی زمین، زمین زمان سنجی، اندازه گیری زمان گذشته توسط روش های باستانشناسی ودیرینه شناسی زمین

geochronometry

<hr> کامپیوتر : روش تهیه یک صفحه گرافیکى اطلاعات در رابطه با یک ناحیه جغرافیایى

کامپیوتر : روش تهیه یک صفحه گرافیکى اطلاعات در رابطه با یک ناحیه جغرافیایى

geocoding

geocoding or geo coding or geo coding

geocronite or kilbrickenite or kilbrickenite

<hr> پوک سنگ (سنگ گرد تو خالی که دیواره ی داخلی آن از ستونک های بلورین یا سیلیکا پوشیده شده است)، زمین واره، سنگ پوکی که درون ان ازمواد بلورین یا مواد معدنی پوشیده باشد

پوک سنگ (سنگ گرد تو خالی که دیواره ی داخلی آن از ستونک های بلورین یا سیلیکا پوشیده شده است)، زمین واره، سنگ پوکی که درون ان ازمواد بلورین یا مواد معدنی پوشیده باشد

geode

<hr> (معماری) دارای میله هایی که به صورت اشکال چند گوشه به هم وصل شده و تشکیل گنبد می دهند، ژئودسیک، ژئودزیک، وابسته به اقصر فاصله بین دو نقطه ی واقع بر هر چیز مسطح (به ویژه سطح کروی)، پیمایشی، وابسته به هندسه ی ژئودسیک یا خطوط اقصر فاصله، وابسته به هندسه ی کروی، کوتاهترین خط ما بین دو نقطه، geodetic کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح

(معماری) دارای میله هایی که به صورت اشکال چند گوشه به هم وصل شده و تشکیل گنبد می دهند، ژئودسیک، ژئودزیک، وابسته به اقصر فاصله بین دو نقطه ی واقع بر هر چیز مسطح (به ویژه سطح کروی)، پیمایشی، وابسته به هندسه ی ژئودسیک یا خطوط اقصر فاصله، وابسته به هندسه ی کروی، کوتاهترین خط ما بین دو نقطه، geodetic کوت

geodesic

geodesic circle

geodesic construction problem

geodesic coordinates

geodesic curvature

geodesic curveture

geodesic distribution

<hr> معماری جدید گنبد متشکل از سطوح هندسی

معماری جدید گنبد متشکل از سطوح هندسی

geodesic dome

geodesic figure

geodesic genus

geodesic line

geodesic mean

geodesic number theory

geodesic progression

<hr> معنی : علم مساحی، مساحی، زمین سنجی <hr> معانی دیگر : ژئودسی (شاخه ای از ریاضیات که هدفش اندازه گیری و تعیین شکل زمین یا بخشی از سطح آن است)، نقشه برداری

معنی : علم مساحی، مساحی، زمین سنجی معانی دیگر : ژئودسی (شاخه ای از ریاضیات که هدفش اندازه گیری و تعیین شکل زمین یا بخشی از سطح آن است)، نقشه برداری

geodesy

<hr> معنی : خط اقصر، مربوط بهمساحی <hr> معانی دیگر : وابسته به علم کره سنجی، geodesic کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح

معنی : خط اقصر، مربوط بهمساحی معانی دیگر : وابسته به علم کره سنجی، geodesic کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح

geodetic

geodetic astronomy

geodetic azimuth

geodetic datum

geodetic equator

<hr> کوتاه ترین خطی که دونقطه رادرروی سطحی بهم میپوندد

کوتاه ترین خطی که دونقطه رادرروی سطحی بهم میپوندد

geodetic line

geodetic survey

geodetic surveying

geodimeter

geodphere

geodynamic

<hr> (شاخه ای از زمین شناسی که اجزای کره ی زمین و لایه های آن و اندوخته های معدنی آن را مورد شناسایی قرار می دهد) زمین بازبینی، رسوب شناسی، خاره شناسی، زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین

(شاخه ای از زمین شناسی که اجزای کره ی زمین و لایه های آن و اندوخته های معدنی آن را مورد شناسایی قرار می دهد) زمین بازبینی، رسوب شناسی، خاره شناسی، زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین

واژه های حرف "g" - دیکشنری تخصصی