دیکشنری تخصصی

glacial erosion

glacial erratic

glacial facies

glacial milk

glacial minimum

glacial mud

glacial outwash

glacial silt

glacial soil

glacial stage

glacial stream

glacial striation

glacial striations

glacial terrace

glacial theory

glacial till

glacial trough or glacial or glacial

glacialfacies or facies or facies or glacial facies

glacialism

glaciated coast

glaciation

glacical

glacical deposit

glacical drift

glacical soil

glacical striae

glacie table

<hr> <b>معنی</b> : یخچال طبیعی، توده یخ غلتان، یخ رود، برف رود، رودخانه یخ <hr> <b>معانی دیگر</b> : (زمین شناسی) یخرود (در جاهایی که میزان ریزش برف از میزان ذوب آن بیشتر است برف اضافی انباشته می شود و کم کم به صورت رودی از برف و یخ با سرعتی بسیار کم به حرکت در می آید)، یخسار، یخ پهنه، توچال، ی&nbsp; رود، توده ی&nbsp; غلتان، رودخانه ی

معنی : یخچال طبیعی، توده یخ غلتان، یخ رود، برف رود، رودخانه یخ معانی دیگر : (زمین شناسی) یخرود (در جاهایی که میزان ریزش برف از میزان ذوب آن بیشتر است برف اضافی انباشته می شود و کم کم به صورت رودی از برف و یخ با سرعتی بسیار کم به حرکت در می آید)، یخسار، یخ پهنه، توچال، ی رود، توده ی غلتان، رودخانه ی

glacier

glacier avalanch

glacier breeze

glacier cream

glacier fatigue

glacier flood

glacier ice

<hr> تنوره ی یخرود، تنوره ی یخ پهنه، چاه یخساز

تنوره ی یخرود، تنوره ی یخ پهنه، چاه یخساز

glacier mill

<hr> یخچال پوز، دماغه ی یخرود

یخچال پوز، دماغه ی یخرود

glacier snout

glacier table

glacier theory

glacieret

glaciers

glaciiation

glacio fluvial

glacio fluviatile

glaciofluvial deposit

glaciolacustrine deposits

<hr> یخرود شناسی، یخرفت شناسی، یخسارشناسی، یخ پهنه شناسی، علمی که در باره تجمع برف و ی&nbsp; و انجماد در دوره های یخبندان بحک میکند، برف رود شناسی، یخبندان شناسی

یخرود شناسی، یخرفت شناسی، یخسارشناسی، یخ پهنه شناسی، علمی که در باره تجمع برف و ی و انجماد در دوره های یخبندان بحک میکند، برف رود شناسی، یخبندان شناسی

glaciology

glaciometer

glaciotectonic or glacio tectonic or glacio tectonic

واژه های حرف "g" - دیکشنری تخصصی