دیکشنری تخصصی

hydrolyzates

<hr> معنی : تجزیه شدن، بوسیله آب تجزیه شدن <hr> معانی دیگر : (شیمی) آبکافت کردن یا شدن، هیدرولیز کردن یا شدن، بوسیله اب تجزیه شدن

معنی : تجزیه شدن، بوسیله آب تجزیه شدن معانی دیگر : (شیمی) آبکافت کردن یا شدن، هیدرولیز کردن یا شدن، بوسیله اب تجزیه شدن

hydrolyze

hydrolyzed

hydromagnesite

hydromagniolite

hydromarchite

hydrombobomkulite

hydromechanic

<hr> (با فعل مفرد - بخشی از فیزیک که با قوانین حرکت و همسنگی آبگونه ها سروکار دارد) هیدرومکانیک، آب افزارگان شناسی

(با فعل مفرد - بخشی از فیزیک که با قوانین حرکت و همسنگی آبگونه ها سروکار دارد) هیدرومکانیک، آب افزارگان شناسی

hydromechanics

<hr> (فلزکاری - جدا کردن فلز از سنگ کانی توسط آبگونه ها به ویژه اسید) فلزکاری آبانه ای، آب فلزکاری، استخراج یاتهیه فلزات بوسیله اب یا مایعات

(فلزکاری - جدا کردن فلز از سنگ کانی توسط آبگونه ها به ویژه اسید) فلزکاری آبانه ای، آب فلزکاری، استخراج یاتهیه فلزات بوسیله اب یا مایعات

hydrometallurgy

hydrometeorologist

hydrometeorology

<hr> معنی : چگالی سنج، الت سنجش وزن ویژه مایعات <hr> معانی دیگر : (چگالی سنج آبگونه ها) آب چگالسنج، هیدرومتر

معنی : چگالی سنج، الت سنجش وزن ویژه مایعات معانی دیگر : (چگالی سنج آبگونه ها) آب چگالسنج، هیدرومتر

hydrometer

hydrometer analysis

hydrometer scale

hydrometric network

hydrometric station

<hr> ابگونه سنجی، سنجش سنگینی ویژه ]وزن مخصوص [ ابگونه ها

ابگونه سنجی، سنجش سنگینی ویژه ]وزن مخصوص [ ابگونه ها

hydrometry

hydromica or hydrousmica or hydrousmica

hydromodelling

hydromolysite

hydromophous peat

hydromorphic soils

hydronium ion

hydronium or jarosite

<hr> (گوهر شناسی) آبسانه (گونه ای عقیق که وقتی تر شود فرانما یا آبگین می شود)، طب نوعی سنگ سیلیسی یا عین الهر opal

(گوهر شناسی) آبسانه (گونه ای عقیق که وقتی تر شود فرانما یا آبگین می شود)، طب نوعی سنگ سیلیسی یا عین الهر opal

hydrophane

hydrophil

hydrophil lipophile balance

hydrophil lypophile balance

<hr> معنی : علاقمند به اب <hr> معانی دیگر : hydrophilic اب دوست

معنی : علاقمند به اب معانی دیگر : hydrophilic اب دوست

hydrophile

<hr> معنی : علاقمند به اب، اب دوست <hr> معانی دیگر : (به ویژه شیمی) آب دوست، آبخواه (hydrophile هم می نویسند)، hydrophile اب دوست

معنی : علاقمند به اب، اب دوست معانی دیگر : (به ویژه شیمی) آب دوست، آبخواه (hydrophile هم می نویسند)، hydrophile اب دوست

hydrophilic

hydrophilic bonding

hydrophilic compound

hydrophilic head

hydrophilic lipophilic balance

hydrophilicity

hydrophilite

hydrophility

<hr> ابگریز شیمى : ترکیب ابگریز

ابگریز شیمى : ترکیب ابگریز

hydrophobe

<hr> معنی : اب گریزی، مرضترس از اب <hr> معانی دیگر : (روان شناسی) آب هراسی، آب گریزی، طب مر­ترس از اب

معنی : اب گریزی، مرضترس از اب معانی دیگر : (روان شناسی) آب هراسی، آب گریزی، طب مر­ترس از اب

hydrophobia

<hr> (روانشناسی) آب هراس، مربوط به گزیدگی سگ هار، ناشی از اب ترسی، گزیده ء سگ هار

(روانشناسی) آب هراس، مربوط به گزیدگی سگ هار، ناشی از اب ترسی، گزیده ء سگ هار

واژه های حرف "h" - دیکشنری تخصصی