دیکشنری تخصصی

interfrance

interfrence dune

interfrometer

interfrometry

intergovernmental oceanographic commission or ioc or ioc

intergovernmental panel on climate change

<hr> (به تدریج و طی گذشت از مراحل مختلف) دگردیس شدن، تدریجا محو کردن، تدریجا محو شدن، طبقه بندی داخلی کردن

(به تدریج و طی گذشت از مراحل مختلف) دگردیس شدن، تدریجا محو کردن، تدریجا محو شدن، طبقه بندی داخلی کردن

intergrade

intergral

intergranular porosity

intergranular pressure

intergreen period

intergrinding

interhalogen compounds

interiaced scanning line interiace interiace

interiaced stacked rhombic array

<hr> معنی : فاصله، خلال مدت، سپنج، موقتی، موقت <hr> معانی دیگر : (زمان مابین دو چیز) حین، اثنا، میان زمان، فترت، دم گذر، ناپا، میان زمانی، فیمابین

معنی : فاصله، خلال مدت، سپنج، موقتی، موقت معانی دیگر : (زمان مابین دو چیز) حین، اثنا، میان زمان، فترت، دم گذر، ناپا، میان زمانی، فیمابین

interim

interim analysis

interim award

interim financial statements

interim injunction

interim measures

interim measures of protection

interim relief

interim reporting

interim reports

interim statement

interim statements

interinsic

interinsic energy

interinsic material

interinsic resistsnce

interinsically

interionic attraction

<hr> معنی : داخلی، درونی، دور از مرز، دور از کرانه <hr> معانی دیگر : درونین (در برابر: برونی exterior)، درون کشوری، (واقع در داخل سرزمین نه مرزهای آن) درون سرزمینی، درون مرزی، باطنی، کنه، اندرون، درون سرزمین

معنی : داخلی، درونی، دور از مرز، دور از کرانه معانی دیگر : درونین (در برابر: برونی exterior)، درون کشوری، (واقع در داخل سرزمین نه مرزهای آن) درون سرزمینی، درون مرزی، باطنی، کنه، اندرون، درون سرزمین

interior

<hr> (هندسه) زاویه ی داخلی، زاویه ی متداخل، درون گوشه

(هندسه) زاویه ی داخلی، زاویه ی متداخل، درون گوشه

واژه های حرف "i" - دیکشنری تخصصی