دیکشنری تخصصی

linearly elastic body

linearly elastic materials

linearly estimable parameter

linearly independant

linearly independence

linearly independent

linearly independent elements

linearly independent quantities

linearly independent set

linearly independent vector

linearly independent vectors

linearly ordered

linearly ordered set

linearly ordered subset

linearly polarized wave

linearly subspace

<hr> معنی : ترسیم خط، خط کشی، خط گذاری <hr> معانی دیگر : نشان گذاری با خط، کشاگذاری، مجموعه یا شبکه ی خطوط، خط بندی، کشابندی

معنی : ترسیم خط، خط کشی، خط گذاری معانی دیگر : نشان گذاری با خط، کشاگذاری، مجموعه یا شبکه ی خطوط، خط بندی، کشابندی

lineation

<hr> بهنژادی، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی برای تقویت خصوصیات موردنظر، (دامداری وغیره: ایجاد و گسترش ویژگی های دلخواه از راه درون زاد گیری inbreeding چند نسل پی در پی) زاد گیری کشایی، زاد گیری سودار

بهنژادی، پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی برای تقویت خصوصیات موردنظر، (دامداری وغیره: ایجاد و گسترش ویژگی های دلخواه از راه درون زاد گیری inbreeding چند نسل پی در پی) زاد گیری کشایی، زاد گیری سودار

linebreeding

linecross

lined

lined borehole

lined canal

lined channel

lined well

<hr> معنی : کتان، پارچه کتانی، جامه زبر <hr> معانی دیگر : (نخ یا پارچه) کتانی، (معمولا جمع) ملافه (bed linen هم می گویند)، رومیزی (table linen هم می گویند)، جامه ی کتانی یا پنبه ای، رخت شویی

معنی : کتان، پارچه کتانی، جامه زبر معانی دیگر : (نخ یا پارچه) کتانی، (معمولا جمع) ملافه (bed linen هم می گویند)، رومیزی (table linen هم می گویند)، جامه ی کتانی یا پنبه ای، رخت شویی

linen

linen cut

lineo normal distribution

<hr> معنی : کسی که خط میکشد، کشتی یا هواپیمای مسافری، استردوز <hr> معانی دیگر : (کشتی یا هواپیما - دارای آمد و شد در مسیر معین) مسافربر، کشاپیما، (شخص یا دستگاه) خط انداز، شیار انداز، نواره ساز، کشاگر، آستر، (هر چیز) آستر مانند، تویی، تودوزی، آستردوز، استری، خط کش

معنی : کسی که خط میکشد، کشتی یا هواپیمای مسافری، استردوز معانی دیگر : (کشتی یا هواپیما - دارای آمد و شد در مسیر معین) مسافربر، کشاپیما، (شخص یا دستگاه) خط انداز، شیار انداز، نواره ساز، کشاگر، آستر، (هر چیز) آستر مانند، تویی، تودوزی، آستردوز، استری، خط کش

liner

liner classification system

liner cleaner

liner density

liner for casing string

liner hanger

liner oscillator

liner productivity

liner puller

liner shaft

liner thread

lineraly independent vectors

lines not situated in the sameplane

lines of a graph

lines of current flow

lines of flow

lines of force

lines of intersection

lines per minute

<hr> معنی : سیم کش هوایی، خط بان، سیم بان، سرباز صف، سربازخط جبهه، مواظب برخوردتوپ باخط <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: lineman، (فوتبال آمریکایی) داور خط بازی، خط نگهدار، کمک داور، داور کنار

معنی : سیم کش هوایی، خط بان، سیم بان، سرباز صف، سربازخط جبهه، مواظب برخوردتوپ باخط معانی دیگر : رجوع شود به: lineman، (فوتبال آمریکایی) داور خط بازی، خط نگهدار، کمک داور، داور کنار

linesman

ling collaps

واژه های حرف "l" - دیکشنری تخصصی