marginal productivity

marginal profit

marginal project

marginal propensity

marginal propensity to consume

marginal propensity to import

marginal propensity to save

marginal rate of input substitution

marginal rate of return over cost

marginal rate of substitution

marginal rate of time preference

marginal revenue

marginal sea or marginal seas or marginal seas

marginal significance

marginal spine or marginal spines or marginal spines

marginal symmetry

marginal total

marginal trench or trench or trench

marginal utility

marginal utility of income

marginal well

marginal zone

<hr> حواشی، یادداشت های حاشیه ی متن، کناره نگاشت، حواشی بر متن کتاب

حواشی، یادداشت های حاشیه ی متن، کناره نگاشت، حواشی بر متن کتاب

marginalia

marginality

<hr> (noun) کنار گذاشتن، نادیده گرفتن، منزوی کردن

(noun) کنار گذاشتن، نادیده گرفتن، منزوی کردن

marginalization

marginally stable

marginals

marginel channel

<hr> جمع واژه ی mare، اسم خاص مونث

جمع واژه ی mare، اسم خاص مونث

maria

marialite or wernerite or wernerite

maricite

maricopaite

marienbergite

marietta process

marimusume

marinating

<hr> <b>معنی</b> : تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی <hr> <b>معانی دیگر</b> : وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار دریایی، عضو تفنگ داران دریایی، تکاور(ان) دریایی، ناوهای جنگی، ناوگان بازرگانی، (ارتش) آماده ی عملیات در دریا و خشکی، وابسته به نیروهای دریا خشکی، (نقاشی و عکس برداری) تصویر دریا، تصویر کشتی

معنی : تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی معانی دیگر : وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار دریایی، عضو تفنگ داران دریایی، تکاور(ان) دریایی، ناوهای جنگی، ناوگان بازرگانی، (ارتش) آماده ی عملیات د

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی