دیکشنری تخصصی

neonantal mortality rate

<hr> نوزاد (به ویژه تا یک ماهگی)

نوزاد (به ویژه تا یک ماهگی)

neonate

<hr> (شیمی) نئوپرین (لاستیک مصنوعی مقاوم در برابر گرما و روغن و نور)

(شیمی) نئوپرین (لاستیک مصنوعی مقاوم در برابر گرما و روغن و نور)

neoprene

neoprene coating

neotectonic or neotectonics or neotectonics

neotocite or penwithite or penwithite or stratopeite

neovaron

nep counting device

<hr> علوم هوایى : واحدى که نسبت اسکالر دو جریان را نشان میدهد

علوم هوایى : واحدى که نسبت اسکالر دو جریان را نشان میدهد

neper

neperian logarithm

nephelauxetic effect

nepheline basalt

nepheline or elaeolite or elaeolite or nephelite

<hr> (سنگ شناسی) نفلینیت (سنگ آذرین دارای نفلین و پیروکسین)

(سنگ شناسی) نفلینیت (سنگ آذرین دارای نفلین و پیروکسین)

nephelinite

<hr> دستگاه سنجش میزان انباشتگی ترکیزه و غیره در محلول، ابرسنج

دستگاه سنجش میزان انباشتگی ترکیزه و غیره در محلول، ابرسنج

nephelometer

nephelometry

<hr> (دستگاه سنجش جهت و سرعت ابرها) ابرنما، ابربین، ابر سنج

(دستگاه سنجش جهت و سرعت ابرها) ابرنما، ابربین، ابر سنج

nephoscope

<hr> (سنگ شناسی) نفریت (نوع کم ارزش تر یشم)

(سنگ شناسی) نفریت (نوع کم ارزش تر یشم)

nephrite

nephroid

<hr> (بخشی از پزشکی که با کلیه ها سروکار دارد) کلیه شناسی، گرده شناسی

(بخشی از پزشکی که با کلیه ها سروکار دارد) کلیه شناسی، گرده شناسی

nephrology

nephrotoxin

nepionic

nepouite or genthite or genthite

neppy

neppy yarn

nepskoeite

<hr> معنی : نپتون، الهه اقیانوس، ستاره نپتون <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی روم) خدای دریا (یونانی ها به او می گفتند: poseidon)، دریا

معنی : نپتون، الهه اقیانوس، ستاره نپتون معانی دیگر : (اسطوره ی روم) خدای دریا (یونانی ها به او می گفتند: poseidon)، دریا

neptune

neptunite or carlosite or carlosite

<hr> (شیمی) نپتونیم (عنصر شیمیایی سیمین فام و تابشگر که جزو سری اکتینیدها بوده واز اورانیم گرفته می شود - نشان: np، وزن اتمی: 237/048، شماره ی اتمی: 93، وزن مخصوص: 20/25، نقطه ی گداز: 640c، نقطه ی جوش: 3902c)

(شیمی) نپتونیم (عنصر شیمیایی سیمین فام و تابشگر که جزو سری اکتینیدها بوده واز اورانیم گرفته می شود - نشان: np، وزن اتمی: 237/048، شماره ی اتمی: 93، وزن مخصوص: 20/25، نقطه ی گداز: 640c، نقطه ی جوش: 3902c)

neptunium

nercury maximum thermometer

<hr> (امریکا- خودمانی) آدم بی عرضه، آدم ناموثر، شاگرد همیشه درس خوان ولی به جایی نرس

(امریکا- خودمانی) آدم بی عرضه، آدم ناموثر، شاگرد همیشه درس خوان ولی به جایی نرس

nerd

<hr> (اسطوره ی یونان) نرید (هر یک از پنجاه دختر نروس که پریان دریایی بودند)، افسانه یونان هریک از پنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند

(اسطوره ی یونان) نرید (هر یک از پنجاه دختر نروس که پریان دریایی بودند)، افسانه یونان هریک از پنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند

nereid

<hr> (دریاشناسی - وابسته به بخشی از فلات قاره که تا ژرفای حدود 180 متری گسترش دارد) دریابوم نرتیک، وابسته به منطقه یا کمربند ساحلی

(دریاشناسی - وابسته به بخشی از فلات قاره که تا ژرفای حدود 180 متری گسترش دارد) دریابوم نرتیک، وابسته به منطقه یا کمربند ساحلی

neritic

neritic zone

nernst bridge

nernst effect

nernst equation

nernst ettinghausen effect

nerst equation

nervier stokes equation

nervy character

nerwork analysis models

nesen formation or nesen or nesen

neskevaaraite

nesquehonite

nessler mixture

<hr> معنی : لانه، پاتوغ، اسایشگاه، اشیانه، نشیمن، پیچیدن، اشیانهای کردن، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، در محل محفوظی جای گرفتن <hr> معانی دیگر : آشیانه، کابوک، کابوشک، (پرنده یا حشره و غیره) انبوه، دسته ی بزرگ، کلنی، کاشانه، استراحتگاه، رامشگاه، آسودگاه، جای دنج، (تداعی منفی) مخفیگاه، محل تجمع، پاتوق، محفل، (دسته ای از چیزهای مشابه یا چیزهایی که در یک محفظه یا جایگاه جای بگیرند) یک دست، (ارتش) آشیان آتشبار، لانه ی توپخانه، سنگرآتشبار، آشیانه ی تیربار، لانه کردن یا ساختن، آشیان کردن یا ساختن، در آشیان زیستن، (چیزهای شکستنی را) لفاف پیچی کردن، (یک دست از چیزی را) در داخل هم جا دادن، پهلوی هم جور کردن، (کامپیوتر - داخل کردن یک فرمان در آغاز یا میان یا پایان یک فرمان دیگر) لانه بندی، لانه بندی کردن، تودرتو کردن، حلقه حلقه کردن، (محل تخم ریزی یا بچه آوری ماهی یا لاک پشت یا زنبور سرخ و غیره) گشتگاه

معنی : لانه، پاتوغ، اسایشگاه، اشیانه، نشیمن، پیچیدن، اشیانهای کردن، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، در محل محفوظی جای گرفتن معانی دیگر : آشیانه، کابوک، کابوشک، (پرنده یا حشره و غیره) انبوه، دسته ی بزرگ، کلنی، کاشانه، استراحتگاه، رامشگاه، آسودگاه، جای دنج، (تداعی منفی) مخفیگاه، محل تجمع، پاتوق، 

واژه های حرف "n" - دیکشنری تخصصی