دیکشنری تخصصی

operationl trigger

<hr> معنی : عملیات <hr> معانی دیگر : عملیات علوم نظامى : نحوه استفاده از دستگاهها

معنی : عملیات معانی دیگر : عملیات علوم نظامى : نحوه استفاده از دستگاهها

operations

operations analysis

operations of arithmetic

operations personal

<hr> (امور اداری و نظامی و بازرگانی و غیره) پژوهش روش کاربرد (operations analysis هم می گویند)

(امور اداری و نظامی و بازرگانی و غیره) پژوهش روش کاربرد (operations analysis هم می گویند)

operations research

operations reserch

operations set

<hr> معنی : عامل، کارگر، عمل کننده، دایر، موثر، قابل استفاده <hr> معانی دیگر : مشغول به کار، کنش ور، شاغل، کاری، وابسته به کار با دست یا ماشین، فیزیکی، وابسته به جراحی، کارگر صنعتی، قابل به کار اندازی، کاربردپذیر، کاربردی، وابسته به کار اندازی، عملی

معنی : عامل، کارگر، عمل کننده، دایر، موثر، قابل استفاده معانی دیگر : مشغول به کار، کنش ور، شاغل، کاری، وابسته به کار با دست یا ماشین، فیزیکی، وابسته به جراحی، کارگر صنعتی، قابل به کار اندازی، کاربردپذیر، کاربردی، وابسته به کار اندازی، عملی

operative

operative mistake

operative part

operative words clause

<hr> معنی : عامل، متصدی، ماشین چی، ماشین کار، عمل کننده، اپراتور، گرداننده، تلفن چی <hr> معانی دیگر : به کارانداز، کارور، جراح، انجام دهنده ی عمل جراحی، مدیر یا صاحب (معدن یا راه آهن یا کارخانه و غیره)، (امریکا - خودمانی) آدم زرنگ و کامیاب، آدمی که حرف خود را به کرسی می نشاند، عمگر

معنی : عامل، متصدی، ماشین چی، ماشین کار، عمل کننده، اپراتور، گرداننده، تلفن چی معانی دیگر : به کارانداز، کارور، جراح، انجام دهنده ی عمل جراحی، مدیر یا صاحب (معدن یا راه آهن یا کارخانه و غیره)، (امریکا - خودمانی) آدم زرنگ و کامیاب، آدمی که حرف خود را به کرسی می نشاند، عمگر

operator

operator algebra

operator camera man

operator console

operator instruction

operator of heavy machinery

operator of integration

operator of light machinery

operator ring

<hr> (زیست شناسی) درپوش دار

operculate

<hr> (زیست شناسی) درپوش، سرپوش

(زیست شناسی) درپوش، سرپوش

operculum

opferkessel

ophelia

ophicalcite

ophioiite complex

<hr> (سنگ شناسی) افیولیت (آمیزه ای از سنگ های آذرین و رسوبی و دگردیسی)

(سنگ شناسی) افیولیت (آمیزه ای از سنگ های آذرین و رسوبی و دگردیسی)

ophiolite

ophiolite suite

ophiolitic suite

ophiomorpha

<hr> (سنگ شناسی) طرح خال مخالی، نقش دانه دانه، شبیه مار

(سنگ شناسی) طرح خال مخالی، نقش دانه دانه، شبیه مار

ophitic

ophitic texture or ophitic or ophitic

ophiuchus or serpentis or serpentis

ophiuroid

ophthalmologyand optometry

<hr> معنی : مخدر، افیون دار، تکسین دهنده <hr> معانی دیگر : داروی دارای تریاک، افیون دارو، داروی مخدر، آرام بخش، آرام کننده، آرامگر، کرخت کننده، خواب آور، رخوت آور، تخدیر کننده، (نادر) با افیون درمان کردن

معنی : مخدر، افیون دار، تکسین دهنده معانی دیگر : داروی دارای تریاک، افیون دارو، داروی مخدر، آرام بخش، آرام کننده، آرامگر، کرخت کننده، خواب آور، رخوت آور، تخدیر کننده، (نادر) با افیون درمان کردن

opiate

opinio juris

<hr> معنی : نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار <hr> معانی دیگر : نگریه، باور، نظر خبره، نظر کارشناس، عقیده ی اهل فن، نظر مردم (افکار عمومی)، (حقوق) نظر قاضی، نظر دادگاه

معنی : نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار معانی دیگر : نگریه، باور، نظر خبره، نظر کارشناس، عقیده ی اهل فن، نظر مردم (افکار عمومی)، (حقوق) نظر قاضی، نظر دادگاه

opinion

opinion paragraph

opinion poll

opinion pools

<hr> آلت پیمایش خط های خمیده که دارای چرخی است و آن چر&nbsp;روی پیچی می غلتد

آلت پیمایش خط های خمیده که دارای چرخی است و آن چر روی پیچی می غلتد

opisometer

opisthostoma

<hr> معنی : افیون، تریاک <hr> معانی دیگر : (مجازی) هرچیز آرام بخش یا رخوت آور

معنی : افیون، تریاک معانی دیگر : (مجازی) هرچیز آرام بخش یا رخوت آور

واژه های حرف "o" - دیکشنری تخصصی