دیکشنری تخصصی

quasi recursive

quasi reorganization

quasi resonant power supply

quasi securities exchange systems

quasi single sideband

quasi smooth flow

quasi stable elementry particle

quasi stable state

quasi static

quasi static approximation

quasi stationary state

quasi steady flow

quasi steady state

quasi symmetry

quasi tem

quasianalytic function

quasibinomial

quasibinomial distribution

quasibounded harmonic function

quasichemical

quasiconformal mapping

quasicontinuous function

quasicratonic

quasicutan

quasidual space

quasigroup

quasilanguage

quasilinear mean

quasilinear operator

quasinorm of a vector

quasinormal family of analytic functions

quasinormal linear space

quasiparticle

quasiperiodic motion

quasiperiodic solution

quasiregular element

quasiscore

quasistable distribution

quasratic approximation

quaterly

quaterly review

<hr> <b>معنی</b> : چهار تایی، چهار واحدی، چهار عضوی <hr> <b>معانی دیگر</b> : (شیمی) ترکیب چهار بخشی (یا چهار عاملی)، چهار عنصری، آمیزه ی چهار جزئی، دارای یک اتم متصل به چهار اتم کربن، چهار کربنی، چهارگانه، چهارین، چهارم، چهارپاری، (زمین شناسی - q بزرگ) دوران چهارم (که شامل pleistocene و holocene است)، عدد چهار، دسته ی چهارتایی، چهارجزئی، دارای چهارجسم بسیط، شماره چهار، گروه چهارچیز

معنی : چهار تایی، چهار واحدی، چهار عضوی معانی دیگر : (شیمی) ترکیب چهار بخشی (یا چهار عاملی)، چهار عنصری، آمیزه ی چهار جزئی، دارای یک اتم متصل به چهار اتم کربن، چهار کربنی، چهارگانه، چهارین، چهارم، چهارپاری، (زمین شناسی - q بزرگ) دوران چهارم (که شامل pleistocene و holocene است)، عدد چهار، دسته ی چهار

واژه های حرف "q" - دیکشنری تخصصی