دیکشنری تخصصی

quaternary sediment

quaternary signaling

quaternary system

<hr> معنی : چهار، قسمت چهارگانه، بخش چهارگانه <hr> معانی دیگر : گروه چهارتایی، چهارپا، ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد

معنی : چهار، قسمت چهارگانه، بخش چهارگانه معانی دیگر : گروه چهارتایی، چهارپا، ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد

quaternion

quaternion algebra

quaternion group

quaternion unit

quaternion units

quaternion vector bundle

quaternionic

quaternions

quatization noise

quatro

<hr> کامپیوتر : یک برنامه صفحه گسترده

کامپیوتر : یک برنامه صفحه گسترده

quattro

quattro pro

<hr> معنی : اسکله، دیوار ساحلی <hr> معانی دیگر : بارانداز (معمولا از بتون یا سنگ)

معنی : اسکله، دیوار ساحلی معانی دیگر : بارانداز (معمولا از بتون یا سنگ)

quay

<hr> کامپیوتر : تسهیلات اطلاعاتى که قسمتى از یک سیستم پیشرفته کابل تلویزیونى است

کامپیوتر : تسهیلات اطلاعاتى که قسمتى از یک سیستم پیشرفته کابل تلویزیونى است

qube

<hr> (گیاه شناسی)، کبراچو (درخت استوایی امریکایی به نام schinopsis lorentzii از خانواده ی cashew که عصاره ی چوب آن در دباغی کاربرد دارد)، درخت بومی امریکای جنوبی (aspidosperma quebracho-blanco از خانواده ی dogbane) که از پوست آن دارو می ساختند

(گیاه شناسی)، کبراچو (درخت استوایی امریکایی به نام schinopsis lorentzii از خانواده ی cashew که عصاره ی چوب آن در دباغی کاربرد دارد)، درخت بومی امریکای جنوبی (aspidosperma quebracho-blanco از خانواده ی dogbane) که از پوست آن دارو می ساختند

quebracho

quebrada

queen closer

queen s cord

queensland fever

queenstownite

queing

queing theory

queitite

queluzite

<hr> معنی : فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا <hr> معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، (تشنگی را) فرونشاندن، سیراب کردن، لب تر کردن، بسانیدن، سرکوب کردن، منکوب کردن، اقناع کردن، خرسند کردن

معنی : فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، (تشنگی را) فرونشاندن، سیراب کردن، لب تر کردن، بسانیدن، سرکوب کردن، منکوب کردن، اقناع کردن، خرسند کردن

quench

quench box

quench duct

quenched

quenched and tempered steel

quenched domain gunn diode

quenched domain mode

quenched spark gap

quenched spark gap converter

<hr> معنی : تسکین دهنده، اطفا کننده <hr> معانی دیگر : اطفا کننده، تسکین دهنده

معنی : تسکین دهنده، اطفا کننده معانی دیگر : اطفا کننده، تسکین دهنده

quencher

<hr> اب دادن، خاموش کردن، ترساندن علوم مهندسى : درجه سختى عمران : سریع خنک کردن زیست شناسى : فروکش

اب دادن، خاموش کردن، ترساندن علوم مهندسى : درجه سختى عمران : سریع خنک کردن زیست شناسى : فروکش

quenching

quenching circuit

quenching frequency

quenching of steel

quenching oil

quenching range

quenching reaction

quenselite

quenstedtite

<hr> (رنگ دانه ی زرد رنگ و بلورین به فرمول c15h10o7 ) کورستین

(رنگ دانه ی زرد رنگ و بلورین به فرمول c15h10o7 ) کورستین

quercetin

<hr> قانون ـ فقه : دعوى مطروح در محکمه

قانون ـ فقه : دعوى مطروح در محکمه

واژه های حرف "q" - دیکشنری تخصصی