دیکشنری تخصصی

raking bond

raking out of a joint

raking procedure

raking shore

rakings

rakio element

rakshi

ralative target bearing

ralstonite

<hr> معنی : دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر، بنقطه مقصود رسانیدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن، فرو بردن، کوبیدن، سنبه زدن <hr> معانی دیگر : (جلو آمدگی سرتیز و فلزی در سینه ی کشتی های جنگی که با آن به کشتی دشمن می زدند و آن را سوراخ می کردند) تیزه، تیزنا، با تیزه زدن، (محکم) زدن به، چپاندن، فرو کوفتن، فرو کردن، سفت کوبی کردن، (عقیده یا لایحه و غیره - معمولا با: across یا through) به زور قبولاندن، تحمیل کردن، (بافشار) از تصویب گذراندن، (معمولا با: with) پر کردن، فشرده کردن، به سرعت حرکت کردن، تند جنبیدن، تند رد شدن، (با: home) فهماندن، توکله ی کسی فرو کردن، کبش، رجوع شود به: battering ram، ( در شمع کوب یا تیرکوب) وزنه، ضربه زن، کوبگر، کوبه، (نجوم) برج حمل، (کامپیوتر- مخفف: random-access memory) رم، حافظه با دستیابی تصادفی، مخفف: فرهنگستان سلطنتی موسیقی (انگلیس)، پیستون منگنه ابی، کلو&nbsp; کوب، باذژکوب خراب کردن، برج حمل

معنی : دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر، بنقطه مقصود رسانیدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن، فرو بردن، کوبیدن، سنبه زدن معانی دیگر : (جلو آمدگی سرتیز و فلزی در سینه ی کشتی های جنگی که با آن به کشتی دشمن می زدند و آن را سوراخ می کردند) تیزه، تیزنا، با تیزه زدن، (محکم) زدن به، چپاندن، فرو کو

ram blow out preventer

ram cache

ram card

ram disk

ram drlve sys

ram extruder

ram penetrometer

ram resistance

ram travel

<hr> راما ( هریک از تجلیات ویشنو خدای هندوها) <hr> rama_ پسوند: بزرگتر، بیشتر، زیادتر [-orama) [autorama هم می نویسند)

راما ( هریک از تجلیات ویشنو خدای هندوها) rama_ پسوند: بزرگتر، بیشتر، زیادتر [-orama) [autorama هم می نویسند)

rama

raman micropore

raman microprobe

raman scattering

raman spectrometer laser rama spectrometer

raman spectroscopy

raman spectrum

ramanujan conjecture

ramanujan graph

<hr> رمارک علوم نظامى : فار رادارى دریایى

رمارک علوم نظامى : فار رادارى دریایى

ramark

ramasis

<hr> (یکی از دو شعر حماسی بزرگ هندوستان به زبان سانسکریت) رامایانا

(یکی از دو شعر حماسی بزرگ هندوستان به زبان سانسکریت) رامایانا

ramayana

rambala or ramlah or ramlah

rambergite

ramdohrite

rameauite

<hr> (گیاه شناسی - فلس های ریز برگ و ساقه ی سرخس ها) فلسچه، تراشه، قسمت یا جزء بسیار ریز

(گیاه شناسی - فلس های ریز برگ و ساقه ی سرخس ها) فلسچه، تراشه، قسمت یا جزء بسیار ریز

ramentum

rami or ramus or ramus

<hr> معنی : رامی، الیاف گیاه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) رامی (boehmeria nivea از خانواده ی nettle که گیاه گرمسیری است)

معنی : رامی، الیاف گیاه معانی دیگر : (گیاه شناسی) رامی (boehmeria nivea از خانواده ی nettle که گیاه گرمسیری است)

ramie

<hr> معنی : انشعاب، شاخه شاخگی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در گیاه) شاخه بندی، چند شاخگی، شعبه، شاخه، شاخه ی فرعی، پیامد، (نتیجه ی چند شاخگی یا انشعاب) عاقبت ( عواقب)

معنی : انشعاب، شاخه شاخگی معانی دیگر : (به ویژه در گیاه) شاخه بندی، چند شاخگی، شعبه، شاخه، شاخه ی فرعی، پیامد، (نتیجه ی چند شاخگی یا انشعاب) عاقبت ( عواقب)

ramification

ramification index

ramification point

ramified element

<hr> معنی : منشعب شدن، شاخهشاخه شدن، منشعب کردن، شاخه دادن، شاخه بستن <hr> معانی دیگر : چند شاخه شدن، شاخه شاخه شدن یا کردن، شاخه بندی کردن یا شدن، منشعب کردن یا شدن

معنی : منشعب شدن، شاخهشاخه شدن، منشعب کردن، شاخه دادن، شاخه بستن معانی دیگر : چند شاخه شدن، شاخه شاخه شدن یا کردن، شاخه بندی کردن یا شدن، منشعب کردن یا شدن

ramify

rammed concrete

rammed earth

rammell

rammelsbergite

<hr> دستگاه یا شخصی که می کوبد یا فرو می کند، کوبه، کوبگر، ضربه زن، کوبنده، زمین کوب، زمین سفت کن، تخماق، سنبه زن، تیرکوب

دستگاه یا شخصی که می کوبد یا فرو می کند، کوبه، کوبگر، ضربه زن، کوبنده، زمین کوب، زمین سفت کن، تخماق، سنبه زن، تیرکوب

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی