دیکشنری تخصصی

rhabdocliactine

rhabdoglyph

rhabdolith or rabdolith or rabdolith

rhabdome

rhabdophane

rhabdosome

rhaetian

rhagon or rhagonoid or rhagonoid

rhamphorhynchus

rhax

<hr> (اسطوره ی یونان) ریا (زن کرونوس و مادر زاوش)، (یکی از قمرهای بزرگ زحل) ریا، شترمره امریکایی جنوبی که پایش یه انگشت دارد <hr> rhea_ رجوع شود به: -rrhea

(اسطوره ی یونان) ریا (زن کرونوس و مادر زاوش)، (یکی از قمرهای بزرگ زحل) ریا، شترمره امریکایی جنوبی که پایش یه انگشت دارد rhea_ رجوع شود به: -rrhea

rhea

rhegmagenesis

rhegolith or regolith or regolith

rheid

rheid fold

<hr> (شیمی) رینیم (عنصر شیمیایی نادر و نقره فام نشان آن: re، وزن اتمی: 186/2، شماره ی اتمی: 75، وزن مخصوص: 21/02، نقطه ی گداز: 3180c، نقطه ی جوش: 5627c)

(شیمی) رینیم (عنصر شیمیایی نادر و نقره فام نشان آن: re، وزن اتمی: 186/2، شماره ی اتمی: 75، وزن مخصوص: 21/02، نقطه ی گداز: 3180c، نقطه ی جوش: 5627c)

rhenium

<hr> پیشوند: جریان، روانه [rheostat]

پیشوند: جریان، روانه [rheostat]

rheo

rheodestruction

rheoglyph

rheography

rheoignimbrite

rheological properties

<hr> معنی : علم جریان و تغییر شکل ماده <hr> معانی دیگر : (فیزیک) روانه شناسی

معنی : علم جریان و تغییر شکل ماده معانی دیگر : (فیزیک) روانه شناسی

rheology

<hr> (اندازه گیری سرعت جریان به ویژه جریان خون) روانه سنج

(اندازه گیری سرعت جریان به ویژه جریان خون) روانه سنج

rheometer

rheomorphic fold or rheid fold or rheid fold or rheomorphic

rheomorphic intrusion or rheomorphic or rheomorphic

rheopectic

rheopexy

<hr> (زیست کننده در آب جاری) روانه خواه، روانه زی

(زیست کننده در آب جاری) روانه خواه، روانه زی

rheophile

rheoplasis

rheoplast

<hr> معنی : رئوستات <hr> معانی دیگر : روانه ایستان، رئوستا، برق روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت

معنی : رئوستات معانی دیگر : روانه ایستان، رئوستا، برق روستات، دستگاه تنظیم جریان های متغیر برق، دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت

rheostat

rheostat variable resistor

rheotaxisis

<hr> (زیست شناسی) روانه گرایی

(زیست شناسی) روانه گرایی

rheotropism

rhermoelectric pyrometer

rhetorical editing

rhetorical policy

<hr> (پزشکی) رماتیسم مفاصل، آماس مفصلی شبه روماتیسمی

(پزشکی) رماتیسم مفاصل، آماس مفصلی شبه روماتیسمی

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی