دیکشنری تخصصی

riaa

<hr> معنی : دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، دنده دار کردن، شیار دار کردن <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) دنده، (با تسمه یا هر چیز دنده مانند) محکم کردن، (پارچه یا بافتنی) شیاردار کردن، (خودمانی) سر به سر کسی گذاشتن، دست انداختن، (در شانه داران یا ctenophora) نوار شناور، (مونث) همسر، زوجه، عیال، زن، (پرندگان) ساقه ی پر (quill هم می گویند)، (بال حشرات) رگ، (برگ گیاه) رگبرگ، (پالیز) باریکه ی زمین (میان دو جوی یا شیار)، (در کوه یا شیب های تند) ستیغ، تیغه (ridge هم می گویند)، (پارچه) شیار برجسته، نقش کبریتی، راه راه برجسته، هر چیز دنده مانند که چیز دیگری را در بر می گیرد یا پشت بند می کند: برجستگی دنده مانند بشکه، (تیرهای عرضی ته قایق و کشتی که تنه ی کشتی را مستحکم می کنند) دنده ی کشتی، (بال هواپیما - میله های عرضی که پوست بال را به آن پیچ می کنند) دنده ی بال، (چتر) سیم، پره، (پل) تیر عرضی (نگهدار تاق)، (تاق ضربی و گنبد) رگه ی قوسی، برآمدگی هلالی، تیغه ی تاق، تویزه

معنی : دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، دنده دار کردن، شیار دار کردن معانی دیگر : (کالبد شناسی) دنده، (با تسمه یا هر چیز دنده مانند) محکم کردن، (پارچه یا بافتنی) شیاردار کردن، (خودمانی) سر به سر کسی گذاشتن، دست انداختن، (در شانه داران یا ct

rib and furrow

rib dome

rib effect

rib fabric

rib gatting

rib knit

rib riding

rib set

rib to prevent seepage

rib weave

riband jasper or jasper or jasper

<hr> راه راه، میل میلی، دنده دار

راه راه، میل میلی، دنده دار

ribbed

ribbed bar

ribbed bolt

ribbed fabric

ribbed flat

ribbed floor

ribbed moraine

ribbed panel

ribbed pannel

ribbed slab

ribbed velveteen

ribbeite

ribble or ripple till or ripple till

<hr> معنی : تسمه، نوار، روبان، تراشه، نخ، نوار ماشین تحریر، باریک شدن <hr> معانی دیگر : (هر چیز روبان مانند یا نوار مانند) باریکه، نواره، (جمع) ژنده، مندرس، پاره پاره، نشان، جایزه (به صورت روبان مزین)، پاره پاره کردن، نوار نوار کردن، ژنده کردن یا شدن، پارچه ی روبانی، (ماشین تحریر و غیره) نوار، (ارتش) نوار رنگین (که به جای خود مدال در طرف چپ سینه می دوزند)، رجوع شود به: ribbon strip، (کالسکه رانی و غیره - خودمانی - جمع) لگام، عنان، (با نوار یا روبان) زینت دادن، آراستن، (با نوار) حاشیه کردن، نوار ضبط صوت وامثال ان، نوار فلزی

معنی : تسمه، نوار، روبان، تراشه، نخ، نوار ماشین تحریر، باریک شدن معانی دیگر : (هر چیز روبان مانند یا نوار مانند) باریکه، نواره، (جمع) ژنده، مندرس، پاره پاره، نشان، جایزه (به صورت روبان مزین)، پاره پاره کردن، نوار نوار کردن، ژنده کردن یا شدن، پارچه ی روبانی، (ماشین تحریر و غیره) نوار، (ارتش) نوار رنگ

ribbon

ribbon banding

ribbon bar

ribbon cable

ribbon cartridge

ribbon conductor

ribbon diagram

ribbon inductor

ribbon jasper or jasper or jasper

ribbon lap machine

ribbon lightning

ribbon like

ribbon loom

ribbon microphone

ribbon mixer

ribbon reef

ribbon resistor

ribbon rock

ribbon switch

<hr> (شیمی - زیست شناسی) ریبو فلاوین (ویتامین b به فرمول c17h20n4o6 که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت می شود) (riboflavine هم می نویسند)

(شیمی - زیست شناسی) ریبو فلاوین (ویتامین b به فرمول c17h20n4o6 که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت می شود) (riboflavine هم می نویسند)

riboflavin

<hr> (شیمی - زیست شناسی) اسید ریبونوکلئیک (نوعی اسید نوکلئیک که بخش اساسی یاخته را تشکیل می دهد)، آر.ان.ای (مخفف آن: rna)

(شیمی - زیست شناسی) اسید ریبونوکلئیک (نوعی اسید نوکلئیک که بخش اساسی یاخته را تشکیل می دهد)، آر.ان.ای (مخفف آن: rna)

ribonucleic acid

<hr> (شیمی) ریبوز (ماده ی شیرین به فرمول c5h10o5)

(شیمی) ریبوز (ماده ی شیرین به فرمول c5h10o5)

ribose

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی