دیکشنری تخصصی

rod elevator

rod extrusion

rod float

rod gripper

rod guide

rod hanger

rod heddle

rod mill

rod or roller or roller

rod rerial

rod structure

rod tamping

rod weeding

rodalquilarite

rodding

rodding eye

roddon

rodingite

rodite

<hr> حمل کننده ی چوب ترازیابی (در مساحی)، کمک نقشه بردار، کمک مساح massaah

حمل کننده ی چوب ترازیابی (در مساحی)، کمک نقشه بردار، کمک مساح massaah

rodman

rodolicoite

roeblingite

roedderite

roemerite or romerite or romerite

<hr> معنی : رونتگن <hr> معانی دیگر : (واحد اندازه گیری اشعه ی ایکس) رونتگن، ویلهلم رونتگن (فیزیک دان آلمانی)، واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول

معنی : رونتگن معانی دیگر : (واحد اندازه گیری اشعه ی ایکس) رونتگن، ویلهلم رونتگن (فیزیک دان آلمانی)، واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول

roentgen

roentgen diffractometry

roentgen eqivalent physical equivalent roentgen

roentgen equivalent man

roentgen meter

roentgen per hour at one meter

roentgen rate meter

<hr> معنی : اشعه مجهول <hr> معانی دیگر : اشعه ی ایکس (امروزه بیشتر می گویند: x-ray)، ray x : اشعه مجهول

معنی : اشعه مجهول معانی دیگر : اشعه ی ایکس (امروزه بیشتر می گویند: x-ray)، ray x : اشعه مجهول

roentgen ray

roentgenite or rontgenite or rontgenite

<hr> عکسبرداری با اشعه ی ایکس، رونتگن نگاری، عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول

عکسبرداری با اشعه ی ایکس، رونتگن نگاری، عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول

roentgenography

roepperite

roestone or oolite or oolite

rofil

rofl

rofla or roflas or roflas

rogenstein or roggenstein or roggenstein

<hr> اسم خاص مذکر، (در مخابرات رادیویی و غیره) دریافت شد، شنیدم، راجر، محاوره، آره، قبول

اسم خاص مذکر، (در مخابرات رادیویی و غیره) دریافت شد، شنیدم، راجر، محاوره، آره، قبول

roger

roget spiral

roggianite or ginzburgite or ginzburgite

rognon

rohaite

<hr> معنی : اشفته کردن، دنبال هم دویدن، با جیغ و داد و بازی کردن <hr> معانی دیگر : (آبگونه را با به هم زدن) گل آلود کردن، کدر کردن، درد آلود کردن، انگیزاندن، به هیجان درآوردن یا درآمدن، به تلاطم در آوردن، خشمگین کردن، مخلوط کردن، سرگردان شدن

معنی : اشفته کردن، دنبال هم دویدن، با جیغ و داد و بازی کردن معانی دیگر : (آبگونه را با به هم زدن) گل آلود کردن، کدر کردن، درد آلود کردن، انگیزاندن، به هیجان درآوردن یا درآمدن، به تلاطم در آوردن، خشمگین کردن، مخلوط کردن، سرگردان شدن

roil

roiliness

<hr> دردآلود، (آبگونه) کدر، گل آلود، درمورد مایع پر از ذرات رسوبی

دردآلود، (آبگونه) کدر، گل آلود، درمورد مایع پر از ذرات رسوبی

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی