دیکشنری تخصصی

sidwillite

sieeves

sief dune

siege social

siege tactic

siegel tukey test

siegenite

siegl modular group

siegl upper half space

sieleckiite

siemens

sierozem

<hr> معنی : رشته کوه تیز و دندانهدار، رشته جبال تیز و دندانهدار <hr> معانی دیگر : (رشته کوهی که از دور مانند لبه ی اره می نماید) اره کوه، اره ستیغ، سیرا

معنی : رشته کوه تیز و دندانهدار، رشته جبال تیز و دندانهدار معانی دیگر : (رشته کوهی که از دور مانند لبه ی اره می نماید) اره کوه، اره ستیغ، سیرا

sierra

sierra club

<hr> معنی : غربال، الک، اردبیز، پرویزن، الک کردن، غربال کردن <hr> معانی دیگر : سرند، پالایه، آبکش، پالونه، هلهال، گربال، آردبیز، صافی، سرند کردن، از صافی گذراندن

معنی : غربال، الک، اردبیز، پرویزن، الک کردن، غربال کردن معانی دیگر : سرند، پالایه، آبکش، پالونه، هلهال، گربال، آردبیز، صافی، سرند کردن، از صافی گذراندن

sieve

sieve analysic

sieve analysis

sieve analysis curve

sieve analysis test

sieve bend

sieve brush

sieve deposition

sieve designation

sieve diameter

sieve funnel

sieve gauge

sieve mapping

sieve number

sieve of eratorsthenes

sieve of eratosthenes

sieve opening

sieve or sieves or sieves

sieve separation

sieve size

sieve size or opening size or opening size

sieve tissue or phloem or phloem

<hr> (گیاه شناسی) آوند آبکش (که از یاخته های آبکش sieve cells درست شده است)

(گیاه شناسی) آوند آبکش (که از یاخته های آبکش sieve cells درست شده است)

sieve tube

sievegrinding

sieving

sieving machine

sieving test

<hr> معنی : الک کردن، وارسی کردن، غربال کردن، بیختن <hr> معانی دیگر : سرند کردن، از صافی گذراندن، جدا کردن، سوا کردن، (سرند کردن و) پاشیدن، بررسی و گزینش کردن، سبک سنگین کردن، (مجازی) حلاجی کردن، متمایز کردن، (از سرند یا صافی) رد شدن، بیرون یا درون ریختن

معنی : الک کردن، وارسی کردن، غربال کردن، بیختن معانی دیگر : سرند کردن، از صافی گذراندن، جدا کردن، سوا کردن، (سرند کردن و) پاشیدن، بررسی و گزینش کردن، سبک سنگین کردن، (مجازی) حلاجی کردن، متمایز کردن، (از سرند یا صافی) رد شدن، بیرون یا درون ریختن

sift

sifting

<hr> مخفف:، نشان، مخفف: (لاتین) برچسب بزنید

مخفف:، نشان، مخفف: (لاتین) برچسب بزنید

<hr> معنی : بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی، رویت کردن، بازرسی کردن، دیدن، دید زدن <hr> معانی دیگر : دورنما، نما، (جمع) دیدنی ها، جاهای دیدنی، (منفی) دیدنی، تماشایی، افتضاح، ادراک، فهم، رویت، نگرش، (نجوم) رصد کردن، رصد، (دریانوردی و غیره) مکان یابی، جایابی، (پدافند هوایی) دستگاه، سایت، هدف یاب، (روی لوله ی تفنگ و غیره) نشانه یاب، شکاف درجه ی تفنگ، نظری، نگری، رویتی، (برای نخستین بار) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) خیلی، یک عالمه، یک دنیا، (بازرگانی) دیداری، (سلاح) هدفگیری کردن (به کمک نشانه یاب)، (سلاح را) دارای نشانه یاب کردن، میدان دید، (مهجور) رجوع شود به: insight، جنبه، نشان کردن

معنی : بینایی، نظر، هدف، منظر، دیدگاه، جلوه، قیافه، چشم، دید، بینش، منظره، تماشا، باصره، قدرت دید، الت نشانه روی، رویت کردن، بازرسی کردن، دیدن، دید زدن معانی دیگر : دورنما، نما، (جمع) دیدنی ها، جاهای دیدنی، (منفی) دیدنی، تماشایی، افتضاح، ادراک، فهم، رویت، نگرش، (نجوم) رصد کردن، رصد، (دریانوردی و غیر

sight

sight bill draft

sight distance

sight distance restriction

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی