دیکشنری تخصصی

sodium or boltwoodite

sodium or pharmacosiderite

sodium or uranospinite

sodium or zippeite

sodium pentachlorophenate

<hr> (شیمی) پربورات سدیم (ترکیب سپید و بی بو و بلورین: (nabo3(4h2o)

(شیمی) پربورات سدیم (ترکیب سپید و بی بو و بلورین: (nabo3(4h2o)

sodium perborate

<hr> (شیمی) پروکسید سدیم (گرد سپید متمایل به زرد: na2o2)

(شیمی) پروکسید سدیم (گرد سپید متمایل به زرد: na2o2)

sodium peroxide

<hr> (شیمی) فسفات سدیم (هر یک از سه ملح بلورین اسید فسفریک)

(شیمی) فسفات سدیم (هر یک از سه ملح بلورین اسید فسفریک)

sodium phosphate

sodium polyacrylate

sodium pyrophosphate

sodium silicate

sodium soap

sodium sulphate

sodium sulphide

sodium sulphite

sodium sulphoxylate formaldehyde

sodium tetraborate

<hr> لامپ بخار سدیم، لامپ سدیمی (که نور زرد می دهد)

لامپ بخار سدیم، لامپ سدیمی (که نور زرد می دهد)

sodium vapor lamp

<hr> معنی : سقف، زیر طاق، قسمت پایین عمارت <hr> معانی دیگر : (معماری)، زیر قرنیز، زیر تاق بالکن، soffite زیر طاق

معنی : سقف، زیر طاق، قسمت پایین عمارت معانی دیگر : (معماری)، زیر قرنیز، زیر تاق بالکن، soffite زیر طاق

soffit

soffit board

<hr> معنی : ساده لوح، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند، مهربان، شیرین <hr> معانی دیگر : فرورو، شل، آبکی، سست، نرم (در برابر: زبر یا خشن)، نسو، لشن، (مزه) ملایم (در برابر: تند یا قوی)، غیر الکلی، (آب و هوا یا باد و غیره) ملایم، دلپذیر، معتدل، دلچسب، ناز پرورده، زود آسیب، ضعیف، کم استقامت، نازک نارنجی، آسان، بی زحمت، بی درد سر، راحت، (نور یا رنگ) ملایم، چشم نواز، (صدا) ملایم، آهسته (در برابر: بلند loud)، گوشنواز، هر چیز نرم، نرمه، (آب) سبک (که صابون در آن خوب کف می کند)، دلرحم، نرم دل، باگذشت، آسانگیر، رئوف، نازنین، (بازرگانی - قیمت ها و وضع بازار) در حال نزول، غیر ثابت، بی ثبات، (ارز) پول ضعیف (که به آسانی یا نرخ خوب تسعیر نمی شود)، کم ارزش، (وام) با بهره ی نازل، با شرایط آسان، (موشک یا پایگاه یا هدف و غیره) روی زمین (نه در زیر زمین)، بی حفاظ، آسیب پذیر، (آواشناسی) ملایم، واکدار، مصوت، کامی، کامی شده (رجوع شود به: voiced و palatalized)، (رادیولژی - اشعه ی ایکس) کم نفوذ، با نرمی، با ملایمت، با آرامی (softly هم می گویند)، (قدیمی) ساکت !، آرام باش !، ایست !، عسلی، سبک، درموردهوا لطیف

معنی : ساده لوح، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند، مهربان، شیرین معانی دیگر : فرورو، شل، آبکی، سست، نرم (در برابر: زبر یا خشن)، نسو، لشن، (مزه) ملایم (در برابر: تند یا قوی)، غیر الکلی، (آب و هوا یا باد و غیره) ملایم، دلپذیر، معتدل، دلچسب، ناز پرورده، زود آسیب، ضعیف، کم استقامت

soft

soft acid

soft and hard yarn rings

soft base

soft bitumen

soft brush

soft byphen

soft carriage return

soft cell boundaries

soft clay

soft clip area

<hr> رجوع شود به: bituminous coal، ذغال سنگ قیردار

رجوع شود به: bituminous coal، ذغال سنگ قیردار

soft coal

soft contact lenses

soft copy

<hr> نوشیدنی غیر الکلی (مانند لیموناد و پپسی کولا)، نوشابه، شربت

نوشیدنی غیر الکلی (مانند لیموناد و پپسی کولا)، نوشابه، شربت

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی