دیکشنری تخصصی

uniaxial apparatus

uniaxial bending

uniaxial compressive strength

uniaxial force

uniaxial strain

uniaxial stress

uniaxial stress field

unibus

<hr> مخفف: صندوق بین المللی حمایت از کودکان سازمان ملل، یونیسف

مخفف: صندوق بین المللی حمایت از کودکان سازمان ملل، یونیسف

unicef

unicluster design

unicode

unicolour superfix fixing bath

unicoloured

unicomponent system

uniconductor waveguide

<hr> (adjective) نامشخص، نامعلوم، غیر قابل تشخیص، غیر قابل شناسایی

(adjective) نامشخص، نامعلوم، غیر قابل تشخیص، غیر قابل شناسایی

unidentifiable

unidentifiable intangible assets

<hr> یک بعدی، یک دورایی، تک بعدی

یک بعدی، یک دورایی، تک بعدی

unidimensional

unidimensional shrinkage

unidimensionality

<hr> معنی : یک سویه، یک جهته، یک جهتی، دارای یک جهت، تک سوی <hr> معانی دیگر : حرکت کننده به یک جهت، تک سویه، unidirection دارای یک جهت

معنی : یک سویه، یک جهته، یک جهتی، دارای یک جهت، تک سوی معانی دیگر : حرکت کننده به یک جهت، تک سویه، unidirection دارای یک جهت

unidirectional

unidirectional antenna

unidirectional bus

unidirectional circuit

unidirectional coupler

<hr> رجوع شود به: direct current

unidirectional current

unidirectional flow

unidirectional hydrophone

unidirectional log periodic antenna

unidirectional microphone

unidirectional network

unidirectional transduser

unidirectional voltage

<hr> معنی : تک سازی، یگانگی، وحدت، یکی سازی، یک شکلی <hr> معانی دیگر : اتحاد، یکپارچه سازی، یکپارچگی

معنی : تک سازی، یگانگی، وحدت، یکی سازی، یک شکلی معانی دیگر : اتحاد، یکپارچه سازی، یکپارچگی

unification

<hr> معنی : متحد، متشکلازقطعات مرتبط

معنی : متحد، متشکلازقطعات مرتبط

unified

unified budget

unified emotional feeling

unified law

unified machine theory

unified modeling language

unified soil clasification system

unified soil classification system

unified terms

unifil

<hr> دارای فقط یک فیبر یا تار یا لیف یا سیم، یک تاری، تک رشته ای، یک لا، یک رشته، دارای یک سیم یان

دارای فقط یک فیبر یا تار یا لیف یا سیم، یک تاری، تک رشته ای، یک لا، یک رشته، دارای یک سیم یان

unifilar

<hr> معنی : اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن <hr> معانی دیگر : ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (مثلا لباس سربازان)، لباس فرم، هماپوش، جامه ی یکجور، همسانه، دارای اونیفورم کردن، یکسان رخت دادن یا پوشاندن، یکدست کردن، یکجور کردن، همدیس کردن، متحدالشکل کردن

معنی : اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن معانی دیگر : ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (مثلا لباس سربازان)، لباس فرم، هماپوش، جامه ی یکجور، همسانه، دارای اونیفورم کردن، یکسان رخت دادن یا پوشا

واژه های حرف "u" - دیکشنری تخصصی