دیکشنری تخصصی

vegetable teasel

vegetated channel

<hr> گیاه، رستنی(ها)، رویش، نبات، گیاهان، زندگی گیاهی، نشو و نمای نباتی، نمویاهی

گیاه، رستنی(ها)، رویش، نبات، گیاهان، زندگی گیاهی، نشو و نمای نباتی، نمویاهی

vegetation

vegetation arabesque or arabesque or arabesque

vegetation coast

vegetation cover

vegetation polygon

vegetation stripe or vegetation or vegetation

vegetative cell

vegetative signs

vegtable fat

<hr> معنی : حامل، وسیله نقلیه، ناقل، رسانه <hr> معانی دیگر : وسیله(ی نقلیه)، ترابر، اوزار (ترابری)، مرکوب، بردار، وسیله(ی بیان)، بیانگر، برندگر، رسانگر

معنی : حامل، وسیله نقلیه، ناقل، رسانه معانی دیگر : وسیله(ی نقلیه)، ترابر، اوزار (ترابری)، مرکوب، بردار، وسیله(ی بیان)، بیانگر، برندگر، رسانگر

vehicle

vehicle characteristic

vehicle design

vehicle detector

vehicle dimension

vehicle extension period

vehicle guidance system

vehicle headlamp

vehicle headlight

vehicle hour

vehicle indication light

vehicle inspection

vehicle kilometer

vehicle maneuver

vehicle mile

vehicle occupancy

vehicle operating conditions

vehicle ownership

vehicle registration

vehicle speed

vehicle stability

vehicle stopping distance

vehicle test

vehicle travel

vehicle type

vehicle usage

vehicle velocity

vehicle volume

<hr> معنی : پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر، حجاب زدن، پوشاندن <hr> معانی دیگر : رخپوشی، پوشش، لفافه، روبنده زدن، حجاب را رعایت کردن، رخپوشی کردن، روی خود را گرفتن، مستور کردن، نهان کردن، روپوشه، سراگوش، واشام، (راهبه ها) سرپوش، روسری، (عروس) تور روی صورت، مخفف: humeral veil، (زیست شناسی) رجوع شود به: velum، (محلی) رجوع شود به: caul، پرده زدن، مستوریا پنهان کردن

معنی : پرده، حجاب، خمار، نقاب، چادر، حجاب زدن، پوشاندن معانی دیگر : رخپوشی، پوشش، لفافه، روبنده زدن، حجاب را رعایت کردن، رخپوشی کردن، روی خود را گرفتن، مستور کردن، نهان کردن، روپوشه، سراگوش، واشام، (راهبه ها) سرپوش، روسری، (عروس) تور روی صورت، مخفف: humeral veil، (زیست شناسی) رجوع شود به: velum، (مح

veil

veil of corporate personality to lift

<hr> معنی : رگه <hr> معانی دیگر : (عامیانه) رگ، عرق، (زمین شناسی - کان) رگه، (سنگ یا چوب) رگه، طرح، رشته، روش، سبک، خلق، حالت، وریددار کردن، رگ دار کردن، (مانند رگ ها) منشعب شدن، شاخه شاخه شدن، شبکه دار کردن یا شدن، سیاهرگ (در برابر: سرخرگ artery)، (گیاه شناسی) رگبرگ، رجوع شود به: lode، تمایل، رگه دار شدن

معنی : رگه معانی دیگر : (عامیانه) رگ، عرق، (زمین شناسی - کان) رگه، (سنگ یا چوب) رگه، طرح، رشته، روش، سبک، خلق، حالت، وریددار کردن، رگ دار کردن، (مانند رگ ها) منشعب شدن، شاخه شاخه شدن، شبکه دار کردن یا شدن، سیاهرگ (در برابر: سرخرگ artery)، (گیاه شناسی) رگبرگ، رجوع شود به: lode، تمایل، رگه دار شدن

واژه های حرف "v" - دیکشنری تخصصی