دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : تیز کننده، سنگ چاقو تیز کن، تند کننده <hr> معانی دیگر : سنگ ساب، افسان، سنگ فسان، آژینه

معنی : تیز کننده، سنگ چاقو تیز کن، تند کننده معانی دیگر : سنگ ساب، افسان، سنگ فسان، آژینه

whetstone

whewellite or calcium oxalate or calcium oxalate

<hr> معنی : مایه، کشک، اب پنیر، شیر چرخ کرده، پنیر اب <hr> معانی دیگر : شیرابه (بخش آب مانند شیر)، آب پنیر، آب ماست (در برابر: کتخ یا بخش سفید شیر curd)، شیر چر&nbsp; کرده

معنی : مایه، کشک، اب پنیر، شیر چرخ کرده، پنیر اب معانی دیگر : شیرابه (بخش آب مانند شیر)، آب پنیر، آب ماست (در برابر: کتخ یا بخش سفید شیر curd)، شیر چر کرده

whey

whey protein nitrogen index

<hr> معنی : چه، که، این، که این، کدام <hr> معانی دیگر : کدام ؟، کدامین ؟، کدام یک ؟، چه ؟، آنچه را که، هر کدام (را که)، و این، که آن (آنها)، و این (اینها)، رجوع شود به: whichever، این هم، که این هم

معنی : چه، که، این، که این، کدام معانی دیگر : کدام ؟، کدامین ؟، کدام یک ؟، چه ؟، آنچه را که، هر کدام (را که)، و این، که آن (آنها)، و این (اینها)، رجوع شود به: whichever، این هم، که این هم

which

which is

which means that

which of

<hr> هر کدام، هر یک، هر کدام را که، کدام، whichsoever صورت موکدwhich، هر کدام که، هریک که

هر کدام، هر یک، هر کدام را که، کدام، whichsoever صورت موکدwhich، هر کدام که، هریک که

whichever

<hr> معنی : گذراندن، تاموقعی که، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، در حین، حال انکه <hr> معانی دیگر : مدت، زمان، (زمان) چندی، همزمان با، در طی زمانی که، در مدتی که، وقتی که، حالا که، اکنون که، تا، تا اینکه، گو اینکه، گرچه، هرچند، با آنکه، درحالی که، (معمولا با: away) وقت گذراندن، وقت تلف کردن، مدت کوتاه، چند صباحی، (زمان) کمی، با وجود آنکه، (قدیمی) رجوع شود به: until، سپری کردن

معنی : گذراندن، تاموقعی که، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، در حین، حال انکه معانی دیگر : مدت، زمان، (زمان) چندی، همزمان با، در طی زمانی که، در مدتی که، وقتی که، حالا که، اکنون که، تا، تا اینکه، گو اینکه، گرچه، هرچند، با آنکه، درحالی که، (معمولا با: away) وقت گذراندن، وقت تلف کردن، مدت کوتاه، چند ص

while

whillans box

<hr> معنی : خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس <hr> معانی دیگر : ویر، ریژ، هوسبازی، تلون، هر دم خیالی

معنی : خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس معانی دیگر : ویر، ریژ، هوسبازی، تلون، هر دم خیالی

whim

whim platform or platform or platform

<hr> سنگ مرمر سیاه از نوع بازالت

سنگ مرمر سیاه از نوع بازالت

whinstone

whip antenna

whip pan

<hr> معنی : شلاق، هر چیزی شبیه شلاق، شلاق زدن <hr> معانی دیگر : زبانه ی شلاق (در برابر: دسته ی شلاق whipstock)، تسمه ی تازیانه، ضربه یا تکان شلاقی

معنی : شلاق، هر چیزی شبیه شلاق، شلاق زدن معانی دیگر : زبانه ی شلاق (در برابر: دسته ی شلاق whipstock)، تسمه ی تازیانه، ضربه یا تکان شلاقی

whiplash

whiplash effect

<hr> معنی : ضربت اهسته و سبک با شلاق، شلاق زنی، نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی <hr> معانی دیگر : چوب کاری، ن&nbsp;تابیده مخصوص تازیانه پیچی

معنی : ضربت اهسته و سبک با شلاق، شلاق زنی، نخ تابیده مخصوص تازیانه پیچی معانی دیگر : چوب کاری، ن تابیده مخصوص تازیانه پیچی

whipping

whipping action

<hr> دسته ی تازیانه، دسته ی شلاق (در برابر: زبانه ی شلاق whiplash)، دسته شلاق

دسته ی تازیانه، دسته ی شلاق (در برابر: زبانه ی شلاق whiplash)، دسته شلاق

whipstock

<hr> معنی : چرخش، گردش سریع، حرکت گردابی، چرخانیدن، چرخیدن، حرکت کردن <hr> معانی دیگر : (با سرعت) چرخیدن، چرخ زدن، (به دور خود) گردیدن، در مسیر دایره وار حرکت کردن، گشت زدن، دور زدن، (با سرعت) حرکت کردن، (مجازی) دور گشتن، گیج رفتن (یا خوردن)، چرخاندن، گرداندن، (در مسیر گرد) راندن، به چرخش درآوردن، گردش، دور زنی، چرخ زنی، هر چیز در حال گردش، گردونه، گردباد، گرداب، چرخاب، (مهمانی و غیره) دوره، سلسله، سر و صدا، جنجال، غلغله، شور، گیجی، سرگیجه، (مهجور) افکندن، پرتاب کردن، شتاب، حرکت تند

معنی : چرخش، گردش سریع، حرکت گردابی، چرخانیدن، چرخیدن، حرکت کردن معانی دیگر : (با سرعت) چرخیدن، چرخ زدن، (به دور خود) گردیدن، در مسیر دایره وار حرکت کردن، گشت زدن، دور زدن، (با سرعت) حرکت کردن، (مجازی) دور گشتن، گیج رفتن (یا خوردن)، چرخاندن، گرداندن، (در مسیر گرد) راندن، به چرخش درآوردن، گردش، دور ز

whirl

whirl vortex

whirl zone

whirler

whirler crane

whirling

whirling instability

<hr> معنی : گرداب، چرخش اب <hr> معانی دیگر : (مجازی) هر چیز خطرناک یا پر خشونت، چرخاب، بوژ

معنی : گرداب، چرخش اب معانی دیگر : (مجازی) هر چیز خطرناک یا پر خشونت، چرخاب، بوژ

whirlpool

<hr> معنی : گردباد، سیاه باد، وابسته به گردباد <hr> معانی دیگر : (مجازی) هر چیز مخرب یا شدید، گردباد مانند، عجولانه، بی فکرانه، چرخ باد

معنی : گردباد، سیاه باد، وابسته به گردباد معانی دیگر : (مجازی) هر چیز مخرب یا شدید، گردباد مانند، عجولانه، بی فکرانه، چرخ باد

whirlwind

whiskbroom scanner or whiskbroom or whiskbroom

<hr> معنی : ریش، شارب، مویاطراف گونهو چانه، جاروب کوچک <hr> معانی دیگر : ریش (به ویژه ریش گونه ها)، ته ریش، مقدار بسیار کم، (به اندازه ی) یک مو (whisker boom هم می گویند)، (گربه و شیر و غیره) سبیل، زبر مو (vibrissa هم می گویند)، (قدیمی) رجوع شود به: moustache، whiskery موی اطراف گونه و چانه، ماهوت پاک کن، طره، مودار

معنی : ریش، شارب، مویاطراف گونهو چانه، جاروب کوچک معانی دیگر : ریش (به ویژه ریش گونه ها)، ته ریش، مقدار بسیار کم، (به اندازه ی) یک مو (whisker boom هم می گویند)، (گربه و شیر و غیره) سبیل، زبر مو (vibrissa هم می گویند)، (قدیمی) رجوع شود به: moustache، whiskery موی اطراف گونه و چانه، ماهوت پاک کن، طره

whisker

<hr> عمل نجوا کردن، پچ پچ، زمزمه، نجوا کننده، زمزمه کننده (whispery هم می گویند)، زمزمه نجوا کننده

عمل نجوا کردن، پچ پچ، زمزمه، نجوا کننده، زمزمه کننده (whispery هم می گویند)، زمزمه نجوا کننده

whispering

<hr> معنی : سوت، صفیر، غژغژ کننده، سوت زدن <hr> معانی دیگر : سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند

معنی : سوت، صفیر، غژغژ کننده، سوت زدن معانی دیگر : سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند

whistle

whistle pipe sampler

<hr> معنی : فلوت زن، سوت زن <hr> معانی دیگر : (انسان یا حیوان) سوت زننده، انواع پرندگانی که سوت می زنند، مرغ سوتی، سوت مرغ، رجوع شود به: marmot hoary، اسب دارای تنگی نفس، اسب خس خسو، جیمز ویسلر (نقاش امریکایی)، سار طوقی

معنی : فلوت زن، سوت زن معانی دیگر : (انسان یا حیوان) سوت زننده، انواع پرندگانی که سوت می زنند، مرغ سوتی، سوت مرغ، رجوع شود به: marmot hoary، اسب دارای تنگی نفس، اسب خس خسو، جیمز ویسلر (نقاش امریکایی)، سار طوقی

whistler

whit muscle disease

whitbian

whitcliffian

<hr> معنی : سفیدی، خنگ، سفید <hr> معانی دیگر : سپید، بیاض، سفید مایل به زرد، کهربایی، بی رنگ، رنگ رفته، رنگ پریده، نژاد سفید، سپید پوست، خوب، معصوم، پاک، (روی صفحه ی کاغذ) بخش خالی یا سفید، عاری از نوشته یا عکس، سپیدپوش، ملبس به جامه ی سفید (یا زره سفید)، وابسته به سپیدپوشان، پوشیده (شده) از برف، برفپوش، برف قبا، پر برف، برفی، بی زیان، بی ضرر، (معمولا جمع) جامه ی سفید، رجوع شود به: albino، (نقره و غیره) سفید خاکستری و براق، نقره فام، سیمین رنگ، ساخته شده از نقره، نقره ای، رنگ سفید، رنگیزه ی سفید، سفید بودن، سفیدپوستی، سفیده ی تخم مرغ، بخش سفید چشم، سفیدی چشم، (جمع) آرد سفید، (به ویژه فرانسه) عضو گروه محافظه کار و ضد انقلابی، (جمع) رجوع شود به: leukorrhea، سفید کردن، سپیدفام کردن، (معمولا با: out - روی صفحه ی کاغذ) جای سفید باقی گذاشتن، فضای خالی گذاشتن، سپیده، سفید شدن

معنی : سفیدی، خنگ، سفید معانی دیگر : سپید، بیاض، سفید مایل به زرد، کهربایی، بی رنگ، رنگ رفته، رنگ پریده، نژاد سفید، سپید پوست، خوب، معصوم، پاک، (روی صفحه ی کاغذ) بخش خالی یا سفید، عاری از نوشته یا عکس، سپیدپوش، ملبس به جامه ی سفید (یا زره سفید)، وابسته به سپیدپوشان، پوشیده (شده) از برف، برفپوش، برف 

واژه های حرف "w" - دیکشنری تخصصی