انگلیسی به فارسی

abandonments

abanet

abanic

abannition

abapical

abaptiston

abaptistum

abarambo

abarbarian

abaris

abarticular

abarticulation

abas

<hr> معنی : پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن <hr> معانی دیگر : خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن

معنی : پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن معانی دیگر : خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن

abase

<hr> معنی : سرافکنده <hr> معانی دیگر : پست شده خوار

معنی : سرافکنده معانی دیگر : پست شده خوار

abased

abasedly

abasedness

<hr> معنی : خفت، خواری <hr> معانی دیگر : پستی، تحقیر

معنی : خفت، خواری معانی دیگر : پستی، تحقیر

abasement

abasements

abaser

abasers

abases

abasgi

<hr> معنی : دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن <hr> معانی دیگر : شرمسار کردن، خجل کردن

معنی : دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن معانی دیگر : شرمسار کردن، خجل کردن

abash

<hr> ازروی شرمندگی، بطوردست پاچگی

ازروی شرمندگی، بطوردست پاچگی

abashedly

abashedness

abashing

abashless

abashlessly

<hr> معنی : ژولیدگی، سرافکندگی <hr> معانی دیگر : شرمندگی، دست پاچگی، خجالت

معنی : ژولیدگی، سرافکندگی معانی دیگر : شرمندگی، دست پاچگی، خجالت

abashment

abashments

<hr> معنی : عدم همکاری عضلات محرکه <hr> معانی دیگر : ]طب [ عدم همکاری عضلات محرکه

معنی : عدم همکاری عضلات محرکه معانی دیگر : ]طب [ عدم همکاری عضلات محرکه

abasia

abasia trepidans

abasias

abasic

abasing

abask

abassi

abassid

abassin

abastard

abastardize

abastral

<hr> معنی : پرتو افکندن چراغ، پنجره هوا <hr> معانی دیگر : پرتوافکن چراه، سایبان

معنی : پرتو افکندن چراغ، پنجره هوا معانی دیگر : پرتوافکن چراه، سایبان

abat jour

<hr> کاهش پذیر، قابل تخفیف

abatable

abatage

<hr> معنی : کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن <hr> معانی دیگر : فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از فلز، خیساندن چرم، غصب یاتصرف عدوانی، تنزل

معنی : کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن معانی دیگر : فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از فلز، خیساندن چرم، غصب یاتصرف عدوانی، تنزل

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی