انگلیسی به فارسی

abbie

abboccato

abbogada

<hr> معنی : راهب بزرگ، رئیس راهبان <hr> معانی دیگر : راهب بزرگ، رئیس راهبان

معنی : راهب بزرگ، رئیس راهبان معانی دیگر : راهب بزرگ، رئیس راهبان

abbot

abbotric

abbots

<hr> منصب رئیس دیر، ریاست دیر

منصب رئیس دیر، ریاست دیر

abbotship

abbotships

abbr

abbr or abbrev

abbrev

abbreviatable

<hr> معنی : مختصر کردن، کوتاه کردن <hr> معانی دیگر : مخفف کردن، خلاصه کردن

معنی : مختصر کردن، کوتاه کردن معانی دیگر : مخفف کردن، خلاصه کردن

abbreviate

<hr> کوتاهشده، مختصر، مخفف

abbreviated

abbreviating

<hr> معنی : مخفف، اختصار، کوته سازی، تلخیص <hr> معانی دیگر : کوتاه سازی، کوته نوشت، مخفف سازی، خلاصه، متن مختصر شده، ملخص

معنی : مخفف، اختصار، کوته سازی، تلخیص معانی دیگر : کوتاه سازی، کوته نوشت، مخفف سازی، خلاصه، متن مختصر شده، ملخص

abbreviation

<hr> مختصرکننده، خلاصه نوس پاپ

مختصرکننده، خلاصه نوس پاپ

abbreviator

abbreviatory

abbreviature

abbroachment

abby

<hr> معنی : الفبا، کتاب الفبا، پایه کار، مبدا کار <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) الفبا، اصول، مقدمات، مبانی، سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبااست

معنی : الفبا، کتاب الفبا، پایه کار، مبدا کار معانی دیگر : (معمولا جمع) الفبا، اصول، مقدمات، مبانی، سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبااست

<hr> مقطع عمودی خاک متشکل از سه لایه (خاک خوب، خاک رس، سنگ)، نیمرخ خاک با افق های مشخص سه گانه

مقطع عمودی خاک متشکل از سه لایه (خاک خوب، خاک رس، سنگ)، نیمرخ خاک با افق های مشخص سه گانه

abc soil

abcs

<hr> کسی که همه ی واحدهای دوره ی دکترا را گذرانده است بجز رساله ی دکترا

کسی که همه ی واحدهای دوره ی دکترا را گذرانده است بجز رساله ی دکترا

abdal

abdali

abdaria

abdat

abderian

abderite

abdest

abdicable

abdicant

<hr> معنی : ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن <hr> معانی دیگر : (از سلطنت) کناره گیری کردن، دست برداشتن، صرفنظر کردن، عاق کردن، از ارث محروم کردن، استعفا کردن یا دادن، (مسئولیت) سلب کردن، از عهده ی خود برداشتن، تفوی­ کردن، محروم کردن ازارک

معنی : ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن معانی دیگر : (از سلطنت) کناره گیری کردن، دست برداشتن، صرفنظر کردن، عاق کردن، از ارث محروم کردن، استعفا کردن یا دادن، (مسئولیت) سلب کردن، از عهده ی خود برداشتن، تفوی­ کردن، محروم کردن ازارک

abdicate

abdicated

abdicates

abdicating

<hr> معنی : استعفا، کناره گیری <hr> معانی دیگر : استعفا، کناره گیری

معنی : استعفا، کناره گیری معانی دیگر : استعفا، کناره گیری

abdication

abdications

abdicative

abdicator

abdiel

abditive

<hr> معنی : شکم، بطن <hr> معانی دیگر : (مهره داران) بخش داخلی بدن از سینه تالگن خاصره

معنی : شکم، بطن معانی دیگر : (مهره داران) بخش داخلی بدن از سینه تالگن خاصره

abdomen

abdomens

<hr> معنی : شکمی، بطنی، ماهیان بطنی <hr> معانی دیگر : مربوط به شکم، وریدهای شکمی

معنی : شکمی، بطنی، ماهیان بطنی معانی دیگر : مربوط به شکم، وریدهای شکمی

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی