انگلیسی به فارسی

dantonist

dantophily

danube

danville

danzig

danziger

danzon

daoine

<hr> (ماهیگیری) طعمه را آرام در آب افکندن، (به ویژه پرنده) آرام خود را به سطح آب زدن، فروبردن، غوطه دادن، شستشودادن

(ماهیگیری) طعمه را آرام در آب افکندن، (به ویژه پرنده) آرام خود را به سطح آب زدن، فروبردن، غوطه دادن، شستشودادن

dapedium

dapedius

daphnad

<hr> معنی : دافنه، حوری دریایی <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث، (اسطوره ی یونان) دافنه

معنی : دافنه، حوری دریایی معانی دیگر : اسم خاص مونث، (اسطوره ی یونان) دافنه

daphne

daphne family

daphnean

daphnephoria

daphnes

daphni

daphnia

daphnias

daphnid

daphnin

daphnioid

daphnis and chloe (or chloë)

daphnite

daphnoid

dapicho

dapico

dapifer

dapped

<hr> معنی : زرنگ، شیک، تمیز، زنده دل <hr> معانی دیگر : (معمولا اشخاص کوچک اندام) زرنگ، زبل، چالاک

معنی : زرنگ، شیک، تمیز، زنده دل معانی دیگر : (معمولا اشخاص کوچک اندام) زرنگ، زبل، چالاک

dapper

dapperer

dapperest

dapperling

dapperness

dapping

<hr> معنی : لکه، چیزی با نقاط رنگارنگ، خال خال کردن <hr> معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه، خالدار (dappled هم می گویند)، (به ویژه اسب) ابرش، ابلق، سایه روشن دار کردن یا شدن، خال خال کردن یا شدن، لکه لکه کردن یا شدن، ابلق کردن یا شدن، خال مخال بودن، خال داری، ابرشی، ابلقی، حیوانی که بدنش خالخال باشد، ابری

معنی : لکه، چیزی با نقاط رنگارنگ، خال خال کردن معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه، خالدار (dappled هم می گویند)، (به ویژه اسب) ابرش، ابلق، سایه روشن دار کردن یا شدن، خال خال کردن یا شدن، لکه لکه کردن یا شدن، ابلق کردن یا شدن، خال مخال بودن، خال داری، ابرشی، ابلقی، حیوانی که بدنش خالخال باشد، ابری

dapple

dapple-gray

dapple-grey

<hr> معنی : چیزی با نقاط رنگارنگ <hr> معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه

معنی : چیزی با نقاط رنگارنگ معانی دیگر : خال خالی، لکه لکه

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی