انگلیسی به فارسی

lamano

lamantin

lamany

<hr> لامارک (زیست شناس فرانسوی: 1744-1829)

لامارک (زیست شناس فرانسوی: 1744-1829)

lamarck

<hr> وابسته به لامارک و اندیشه ی او، لامارکی، لامارکی پیرو لامارک، لامارکگرای

وابسته به لامارک و اندیشه ی او، لامارکی، لامارکی پیرو لامارک، لامارکگرای

lamarckian

<hr> (این اندیشه ی لامارک: صفات اکتسابی کم کم ارثی می شوند) لامارک گرایی

(این اندیشه ی لامارک: صفات اکتسابی کم کم ارثی می شوند) لامارک گرایی

lamarckism

lamartine

lamas

lamasary

lamaseries

<hr> دیر لاماها، صومعه ی لاماهای تبت، معبد لاماها

دیر لاماها، صومعه ی لاماهای تبت، معبد لاماها

lamasery

lamastery

<hr> معنی : ادم ساده، بره، گوشت بره <hr> معانی دیگر : آدم مظلوم، آدم معصوم (به ویژه طفل)، آدم آرام و بی آزار، بچه گوسپند، شیشک، پوست بره (lambskin هم می گویند)، عزیز، گرامی، نور چشم، آدم ساده لوح، گولو، بی تجربه، رجوع شود به: lamb of god، بره زاییدن، چارلز لمب (نویسنده ی انگلیسی)

معنی : ادم ساده، بره، گوشت بره معانی دیگر : آدم مظلوم، آدم معصوم (به ویژه طفل)، آدم آرام و بی آزار، بچه گوسپند، شیشک، پوست بره (lambskin هم می گویند)، عزیز، گرامی، نور چشم، آدم ساده لوح، گولو، بی تجربه، رجوع شود به: lamb of god، بره زاییدن، چارلز لمب (نویسنده ی انگلیسی)

lamb

lamb chop

lamb curry

lamb of god

lamb roast

lamb succory

lamb's-quarters

lamb-chop

lamba

lambadi

lambale

<hr> معنی : زخم زبان زدن، تازیانه زدن <hr> معانی دیگر : lambaste تازیانه، شلاق

معنی : زخم زبان زدن، تازیانه زدن معانی دیگر : lambaste تازیانه، شلاق

lambast

<hr> معنی : زخم زبان زدن، تازیانه زدن <hr> معانی دیگر : سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق

معنی : زخم زبان زدن، تازیانه زدن معانی دیگر : سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق

lambaste

lambasted

lambasting

lambasts

lambchop

<hr> معنی : یازدهمین حرف الفبای یونانی <hr> معانی دیگر : لامدا (یازدهمین حرف الفبای یونانی برابر با لام فارسی و l انگلیسی)

معنی : یازدهمین حرف الفبای یونانی معانی دیگر : لامدا (یازدهمین حرف الفبای یونانی برابر با لام فارسی و l انگلیسی)

lambda

lambda hyperon

lambda particle

<hr> (زبان شناسی) تبدیل l به r یا r به l

(زبان شناسی) تبدیل l به r یا r به l

lambdacism

lambdas

lambdiod

<hr> به شکل لامدا (یازدهمین حرف الفبای یونانی)، لامی، مانند

به شکل لامدا (یازدهمین حرف الفبای یونانی)، لامی، مانند

lambdoid

lambdoidal

lambeau

lambed

lambencies

<hr> نرم سخنی، ملایمت در گفتگو، روشنایی ملایم

نرم سخنی، ملایمت در گفتگو، روشنایی ملایم

lambency

<hr> معنی : نرم، دارای روشنایی ملایم <hr> معانی دیگر : کم نور، دارای نور ملایم، (شعله) ملایم، شعله ور (به طور ملایم)، ملایم

معنی : نرم، دارای روشنایی ملایم معانی دیگر : کم نور، دارای نور ملایم، (شعله) ملایم، شعله ور (به طور ملایم)، ملایم

lambent

lamber

lambers

<hr> معنی : واحد نور درسلسله <hr> معانی دیگر : (فیزیک - یکان درخشش نور در دستگاه cgs) لمبرت، لامبرت

معنی : واحد نور درسلسله معانی دیگر : (فیزیک - یکان درخشش نور در دستگاه cgs) لمبرت، لامبرت

واژه های حرف "l" - انگلیسی به فارسی