انگلیسی به فارسی

orthoceratitic

orthoceratoid

orthochlorite

orthochorea

<hr> (فیلم عکاسی که به همه ی رنگ ها به جز سرخ و نارنجی حساس است) ارتارنگ، رنگ طبیعی، شبیه عکس های رنگی طبیعی

(فیلم عکاسی که به همه ی رنگ ها به جز سرخ و نارنجی حساس است) ارتارنگ، رنگ طبیعی، شبیه عکس های رنگی طبیعی

orthochromatic

orthochromatize

<hr> (سنگ شناسی) ارتوکلاز (ماده ی معدنی به فرمول kalsi3o8 که در اکثر سنگ های گرانیت یافت می شود)

(سنگ شناسی) ارتوکلاز (ماده ی معدنی به فرمول kalsi3o8 که در اکثر سنگ های گرانیت یافت می شود)

orthoclase

orthoclasite

orthoclastic

orthocym

orthocymene

orthodiaene

orthodiagonal

orthodiagram

orthodiagraph

orthodiagraphic

orthodiazin

orthodiazine

orthodomatic

orthodome

<hr> orthodontics مبحک اصلاح دندانهای کج و معوج دردندانپزشکی

orthodontics مبحک اصلاح دندانهای کج و معوج دردندانپزشکی

orthodontia

orthodontic braces

orthodontic treatment

<hr> (دندانپزشکی - با فعل مفرد) ارتا دندان پزشکی، ارتودنسی (orthodontia هم می گویند)، orthodontia مبحک اصلاح دندانهای کج و معوج دردندانپزشکی

(دندانپزشکی - با فعل مفرد) ارتا دندان پزشکی، ارتودنسی (orthodontia هم می گویند)، orthodontia مبحک اصلاح دندانهای کج و معوج دردندانپزشکی

orthodontics

orthodontist

orthodontists

orthodonture

<hr> معنی : پیرو کلیسای ارتدکس، درست، فریور، حنیف، دارای عقیده درست، مطابق عقاید کلیسای مسیح، مطابق مرسوم <hr> معانی دیگر : (مذهب یا سیاست و غیره) پذیرفته، هماهنگ با اصول معمول، ارتاخش، به روال، معمول، عادی، (مطابق با اصول پذیرفته ی مذهبی به ویژه مسیحیت سنتی) حنیف، درست آیین، ارتاکیش، راستین، رسمی، قشری، مورد تایید دولت (یا مقامات رسمی)، متعارفی، (o بزرگ) یهودی ارتدکس (که شدیدا از تورات و تلمود و رسوم شنبه و کوشر پیروی می کند)، (o بزرگ) وابسته به کلیسای ارتدکس یا کلیسای شرقی

معنی : پیرو کلیسای ارتدکس، درست، فریور، حنیف، دارای عقیده درست، مطابق عقاید کلیسای مسیح، مطابق مرسوم معانی دیگر : (مذهب یا سیاست و غیره) پذیرفته، هماهنگ با اصول معمول، ارتاخش، به روال، معمول، عادی، (مطابق با اصول پذیرفته ی مذهبی به ویژه مسیحیت سنتی) حنیف، درست آیین، ارتاکیش، راستین، رسمی، قشری، مورد

orthodox

orthodox church

orthodox eastern church

orthodox jew

orthodoxal

orthodoxality

orthodoxally

orthodoxian

orthodoxically

orthodoxicalness

orthodoxies

orthodoxness

<hr> معنی : ارتدکسی، فریوری، راست دینی <hr> معانی دیگر : پذیرفتگی، ارتاخشی، ارتاکیشی، درست آیینی

معنی : ارتدکسی، فریوری، راست دینی معانی دیگر : پذیرفتگی، ارتاخشی، ارتاکیشی، درست آیینی

orthodoxy

orthodromy

orthoepic

orthoepies

<hr> قرائت دادن، کسیکه با تلفظ درست چیز میخواند، درست تلفظ کن

قرائت دادن، کسیکه با تلفظ درست چیز میخواند، درست تلفظ کن

orthoepist

orthoepistic

orthoepists

<hr> معنی : فن درست تلفظ کردن <hr> معانی دیگر : (علم تلفظ صحیح) ارتارندش، تجوید، درست گویی

معنی : فن درست تلفظ کردن معانی دیگر : (علم تلفظ صحیح) ارتارندش، تجوید، درست گویی

واژه های حرف "o" - انگلیسی به فارسی