انگلیسی به فارسی

thermochemical

thermochemically

thermochemist

<hr> شیمی حرارتی، گرما شیمی

شیمی حرارتی، گرما شیمی

thermochemistry

thermochromic

thermochromism

thermochrosy

thermoclinal

<hr> (لایه ی آب دریا که میان لایه ی فوقانی گرمتر و لایه ی تحتانی سردتر قرار دارد) گرما لایه (thermoelectric couple هم می گویند)

(لایه ی آب دریا که میان لایه ی فوقانی گرمتر و لایه ی تحتانی سردتر قرار دارد) گرما لایه (thermoelectric couple هم می گویند)

thermocline

<hr> درجراحی دلمه شدن نسوج در اثر حرارت

درجراحی دلمه شدن نسوج در اثر حرارت

thermocoagulation

<hr> معنی : ترموکوپل، جفت گرمایی <hr> معانی دیگر : (دستگاه سنجش حرارت) دما جفت، بندآور، الکتریسته وسیله اندازه گیری اختلاف درجه حرارت

معنی : ترموکوپل، جفت گرمایی معانی دیگر : (دستگاه سنجش حرارت) دما جفت، بندآور، الکتریسته وسیله اندازه گیری اختلاف درجه حرارت

thermocouple

thermocurrent

thermodiffusion

<hr> قادر به استقامت در برابر حرارت زیاد، دماپای

قادر به استقامت در برابر حرارت زیاد، دماپای

thermoduric

thermodynam

<hr> معنی : وابسته بعلم ترمودینامیک، دماپویا <hr> معانی دیگر : وابسته به ترمودینامیک، ترمودینامیکی، گرما پویایی

معنی : وابسته بعلم ترمودینامیک، دماپویا معانی دیگر : وابسته به ترمودینامیک، ترمودینامیکی، گرما پویایی

thermodynamic

thermodynamical

thermodynamically

thermodynamician

thermodynamicist

<hr> معنی : دانش دماپویایی <hr> معانی دیگر : (با فعل مفرد) ترمودینامیک، گرما پویا شناسی، مبحک فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت

معنی : دانش دماپویایی معانی دیگر : (با فعل مفرد) ترمودینامیک، گرما پویا شناسی، مبحک فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت

thermodynamics

thermodynamics of equilibrium

thermodynamist

thermoelastic

<hr> معنی : دما برقی، وابسته به رابطه برق و حرارت <hr> معانی دیگر : ترمو الکتریک، گرما برقی (thermoelectrical هم می گویند)

معنی : دما برقی، وابسته به رابطه برق و حرارت معانی دیگر : ترمو الکتریک، گرما برقی (thermoelectrical هم می گویند)

thermoelectric

thermoelectric thermometer

thermoelectrically

<hr> معنی : دما برق، ایجاد جریان برق در اثر حرارت <hr> معانی دیگر : ترمو الکتریسیته، گرما برق

معنی : دما برق، ایجاد جریان برق در اثر حرارت معانی دیگر : ترمو الکتریسیته، گرما برق

thermoelectricity

thermoelectrometer

thermoelectromotive

<hr> (یون منفی یا الکترون که از جسم بسیار داغ ساطع می شود) ترمو الکترون، الکترون گرمازاد، الکترونی که در اثر گرما صادر شود

(یون منفی یا الکترون که از جسم بسیار داغ ساطع می شود) ترمو الکترون، الکترون گرمازاد، الکترونی که در اثر گرما صادر شود

thermoelectron

thermoelectronic

<hr> (دستگاه سنجش جریان های بسیار خفیف و پر بسامد) ترمو المان

(دستگاه سنجش جریان های بسیار خفیف و پر بسامد) ترمو المان

thermoelement

thermoesthesia

thermoexcitory

thermoform

thermogenerator

<hr> (به ویژه در بدن جاندار) گرمازایی، پیدایش گرمادرتن

(به ویژه در بدن جاندار) گرمازایی، پیدایش گرمادرتن

thermogenesis

thermogenetic

thermogenic

thermogenous

thermogeny

<hr> گرمانگاره، دمانگاشت، دمانگاره

گرمانگاره، دمانگاشت، دمانگاره

thermogram

<hr> معنی : گرمانما، گرماسنج خودکمار، دمانما <hr> معانی دیگر : گرمانگار

معنی : گرمانما، گرماسنج خودکمار، دمانما معانی دیگر : گرمانگار

thermograph

thermographer

<hr> وابسته به گرما سنجی یا دمانگاری

وابسته به گرما سنجی یا دمانگاری

thermographic

thermographically

<hr> گرمانگاری، گرمانمایی، دمانگاری

گرمانگاری، گرمانمایی، دمانگاری

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی