انگلیسی به فارسی

waveguides

<hr> معنی : طول موج <hr> معانی دیگر : (عامیانه) مدار فکری، طرز تفکر، (فیزیک) طول موج

معنی : طول موج معانی دیگر : (عامیانه) مدار فکری، طرز تفکر، (فیزیک) طول موج

wavelength

<hr> معنی : ارام، ساکن، بی موج <hr> معانی دیگر : ارام، ساکن، بی موج

معنی : ارام، ساکن، بی موج معانی دیگر : ارام، ساکن، بی موج

waveless

wavelessly

wavelessness

<hr> موج کوچک، خیزابچه، خیزک، خیزاب کوچک

موج کوچک، خیزابچه، خیزک، خیزاب کوچک

wavelet

wavelets

<hr> معنی : موجی، شبیه موج <hr> معانی دیگر : موجی، شبیه موج

معنی : موجی، شبیه موج معانی دیگر : موجی، شبیه موج

wavelike

wavellite

wavemark

wavement

wavemeter

wavenumber

waveoff

waveoffs

<hr> معنی : تبصره قانون، نوسان کردن، دو دل بودن، متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، تردید پیدا کردن <hr> معانی دیگر : اهتزاز، پس و پیش روی، تردید کردن، مردد بودن، این دست و آن دست کردن، سست شدن، (صدا و غیره) لرزیدن، (نور و غیره) سوسو زدن، (از نظر درخشش) متغیر بودن، لرزان بودن، پس و پیش رفتن، در اهتزاز بودن (flutter هم می گویند)، پرپر زنان افتادن، پیچ و تاب خوردن و افتادن

معنی : تبصره قانون، نوسان کردن، دو دل بودن، متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، تردید پیدا کردن معانی دیگر : اهتزاز، پس و پیش روی، تردید کردن، مردد بودن، این دست و آن دست کردن، سست شدن، (صدا و غیره) لرزیدن، (نور و غیره) سوسو زدن، (از نظر درخشش) متغیر بودن، لرزان بودن، پس و پیش رفتن، در اهتزاز بودن (flutter 

waver

waverable

wavered

<hr> معنی : متزلزل کننده <hr> معانی دیگر : متزلزل کننده

معنی : متزلزل کننده معانی دیگر : متزلزل کننده

waverer

waverers

<hr> معنی : تردید، مردد

wavering

waveringly

waveringness

waverous

wavers

<hr> معنی : دو دل، متزلزل <hr> معانی دیگر : مردد

معنی : دو دل، متزلزل معانی دیگر : مردد

wavery

<hr> معنی : ویو <hr> معانی دیگر : (نیروی دریایی امریکا) گردان زنان، سپاه زنان، وایوز

معنی : ویو معانی دیگر : (نیروی دریایی امریکا) گردان زنان، سپاه زنان، وایوز

waves

waveshape

waveson

waveward

wavewise

wavey

waveys

waviata

wavicle

wavier

wavies

wavily

<hr> حالت موجی، موجنمای، جعد، فر درمو

حالت موجی، موجنمای، جعد، فر درمو

waviness

waving

wavira

<hr> معنی : پرچین و شکن، موج دار، مواج، پر تلاطم، متموج، پرموج <hr> معانی دیگر : متلاطم، (مثل موج) پست و بلند، پر تپه و ماهور، ناصاف، ناهموار، لرزان، متزلزل، دارای حرکت موجی، جنبش بعقب و جلو

معنی : پرچین و شکن، موج دار، مواج، پر تلاطم، متموج، پرموج معانی دیگر : متلاطم، (مثل موج) پست و بلند، پر تپه و ماهور، ناصاف، ناهموار، لرزان، متزلزل، دارای حرکت موجی، جنبش بعقب و جلو

واژه های حرف "w" - انگلیسی به فارسی