عربی به فارسی

اسماک صدفیه

اسمح له

<hr> مترادف اسمر : سبزه، گندم گون

مترادف اسمر : سبزه، گندم گون

اسمر

اسمع

اسمنه

<hr> مترادف اسمی : بنام، شهره، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور، نامی <hr> متضاد اسمی : بی نام، گمنام

مترادف اسمی : بنام، شهره، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور، نامی متضاد اسمی : بی نام، گمنام

اسمی

<hr> برابر پارسی : یافته ها، گواهی ها، دفترها، دستک ها، دستک، تزده ها

برابر پارسی : یافته ها، گواهی ها، دفترها، دستک ها، دستک، تزده ها

اسناد

اسنان

اسهاب

<hr> مترادف اسهال : شکم روش، لینت مزاج <hr> متضاد اسهال : قبض <hr> برابر پارسی : شکم روی، بیرون روی، شکم روش، آسان روی

مترادف اسهال : شکم روش، لینت مزاج متضاد اسهال : قبض برابر پارسی : شکم روی، بیرون روی، شکم روش، آسان روی

اسهال

اسوا

<hr> مترادف اسود : تیره، سیاه، سیاه چرده، قره، کبود <hr> متضاد اسود : ابیض، بیضا، سپید، سفید

مترادف اسود : تیره، سیاه، سیاه چرده، قره، کبود متضاد اسود : ابیض، بیضا، سپید، سفید

اسود

اسکافی

<hr> مترادف اسکان : استقرار، تخت قاپو، جایدهی، سکونت

مترادف اسکان : استقرار، تخت قاپو، جایدهی، سکونت

اسکان

اسکتلندی

اسکن

<hr> برابر پارسی : ( آسی ) اندوه گــُسار، اندوه گین، پزشک

برابر پارسی : ( آسی ) اندوه گــُسار، اندوه گین، پزشک

اسی

اسی تصرف

اسی فهم

اسی معامله

اسیتون

<hr> مترادف اسیر : بازداشت، بندی، دربند، دستگیر، زندانی، محبوس، برده، بنده، پابند، مقید، دستخوش، گرفتار، مبتلا <hr> متضاد اسیر : آزاد، رها <hr> برابر پارسی : برده، در دام، دربند، دستگیر، گرفتار

مترادف اسیر : بازداشت، بندی، دربند، دستگیر، زندانی، محبوس، برده، بنده، پابند، مقید، دستخوش، گرفتار، مبتلا متضاد اسیر : آزاد، رها برابر پارسی : برده، در دام، دربند، دستگیر، گرفتار

اسیر

<hr> مترادف اشاره : استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان <hr> برابر پارسی : نشان، نشان دادن، نمایاندن، نمارش، نمار

مترادف اشاره : استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان برابر پارسی : نشان، نشان دادن، نمایاندن، نمارش، نمار

اشاره

اشاره بالثانیه

<hr> مترادف اشاعه : اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر <hr> برابر پارسی : پراکندن، پاشیدن، گستردن، گسترش

مترادف اشاعه : اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر برابر پارسی : پراکندن، پاشیدن، گستردن، گسترش

اشاعه

<hr> مترادف اشباع : پری، سیری، سیر، سیراب، فراوانی، وفور <hr> برابر پارسی : سرشار، لبریز، مالامال

مترادف اشباع : پری، سیری، سیر، سیراب، فراوانی، وفور برابر پارسی : سرشار، لبریز، مالامال

اشباع

اشبع

اشبه

اشتباک

اشتد

اشتراط

<hr> مترادف اشتراک : آبونه، انبازی، شریک، شریک شدن <hr> برابر پارسی : هموندی، انبازش، همسویی

مترادف اشتراک : آبونه، انبازی، شریک، شریک شدن برابر پارسی : هموندی، انبازش، همسویی

اشتراک

<hr> مترادف اشتراکی : شریکی، عمومی، همگانی، کمونیستی

مترادف اشتراکی : شریکی، عمومی، همگانی، کمونیستی

اشتراکی

اشتراکیه

اشترط

اشتعال خلفی

اشتغل

اشتق

<hr> برابر پارسی : برگرفتن، برگرفته، برگیری، شکافتن

برابر پارسی : برگرفتن، برگرفته، برگیری، شکافتن

اشتقاق

اشته

اشتک

اشجب

اشحذ

اشر

<hr> مترادف اشراف : اعیان، اغنیا، بزرگان، بزرگزادگان، بلندپایگان، نجبا <hr> برابر پارسی : بزرگان، بزرگواران، بلند پایگان، توانگران، دیده وری، فرونگریستن

مترادف اشراف : اعیان، اغنیا، بزرگان، بزرگزادگان، بلندپایگان، نجبا برابر پارسی : بزرگان، بزرگواران، بلند پایگان، توانگران، دیده وری، فرونگریستن

واژه های حرف "ا" - عربی به فارسی