عربی به فارسی

<hr> مترادف اهتزاز : افراخته، افراشته، جنبش، حرکت، نوسان <hr> برابر پارسی : افراشته، برافراشته

مترادف اهتزاز : افراخته، افراشته، جنبش، حرکت، نوسان برابر پارسی : افراشته، برافراشته

اهتزاز

<hr> مترادف اهتمام : تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی، تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت گماری <hr> برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش، دلبندی

مترادف اهتمام : تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی، تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت گماری برابر پارسی : کوشش، پشتکار، تلاش، دلبندی

اهتمام

اهج

اهجم

<hr> مترادف اهدا : پیشکش، تقدیم، نثار، وقف، هدیه <hr> برابر پارسی : پیشکش، ارمغان، پیش کش

مترادف اهدا : پیشکش، تقدیم، نثار، وقف، هدیه برابر پارسی : پیشکش، ارمغان، پیش کش

اهدا

اهدل

اهرب

<hr> مترادف اهل : سزا، صلاحیت دار، مطلع، وارد، رام، سزاوار، صالح، اهالی، بومی، تبعه، ساکن <hr> متضاد اهل : نااهل <hr> برابر پارسی : ( آهل ) جای باش، رام، زن دار | کسان، خاندان، خانواده

مترادف اهل : سزا، صلاحیت دار، مطلع، وارد، رام، سزاوار، صالح، اهالی، بومی، تبعه، ساکن متضاد اهل : نااهل برابر پارسی : ( آهل ) جای باش، رام، زن دار | کسان، خاندان، خانواده

اهل

اهل (فعل ماض)

اهلیلیج

اهلیلیجی

<hr> مترادف اهمال : تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله <hr> برابر پارسی : سستی، تنبلی

مترادف اهمال : تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله برابر پارسی : سستی، تنبلی

اهمال

اهمیه

<hr> مترادف اهن : ( آهن ) پولاد، چدن، حدید، زنجیر، سلاح

مترادف اهن : ( آهن ) پولاد، چدن، حدید، زنجیر، سلاح

اهن

او

اوبرا

اوبرالی

اودع

<hr> برابر پارسی : برگه ها، برگ ها

برابر پارسی : برگه ها، برگ ها

اوراق

اوراکل

اوروبی

اورکسترا

اوزه

اوص به

اوصل

اوطا

اوفد

اوقد

اوقع

اوقف

<hr> مترادف اول : آغاز، ابتدا، ازل، اوان، اوایل، بدو، عنفوان، غره، نخست، یکم <hr> متضاد اول : آخر، انتها <hr> برابر پارسی : نخست، آغاز، آغازین، سرآغاز، یکم

مترادف اول : آغاز، ابتدا، ازل، اوان، اوایل، بدو، عنفوان، غره، نخست، یکم متضاد اول : آخر، انتها برابر پارسی : نخست، آغاز، آغازین، سرآغاز، یکم

اول

اولئک

<hr> برابر پارسی : نخست

اولا

اولویه

<hr> مترادف اولی : ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم

واژه های حرف "ا" - عربی به فارسی