غشاشیرویل

غشاهای جنینی

غشای tectorial

غشای قاعده ای

غشای مهبلی

غشای پایه

غشای پلیمری

غشنگ

غصم

غصه ناک

غضائری رازی

<hr> مترادف غضبان : خشمگین، خشمناک، دژم، ژیان، عصبانی

مترادف غضبان : خشمگین، خشمناک، دژم، ژیان، عصبانی

غضبان

غضبانیه

<hr> برابر پارسی : کرتو

غضروف

غضروف انگشتری

غضروف سپری

غضروف شفاف

غضروف شیشه ای

غضروف ماهیان

غضروف مکل

غضروف پوش

غضروف ژاکوبسون

غضروف کوزه ای

غضروفی استخوان

غضروفی استخوانان

غضنفر اذرفر

غضنفر اوزجان

غضنفر خانی

غضنفر رکن ابادی

غضنفرالسلطنه برازجانی

غضنفری

غضنفری خان احمد سفلی

<hr> مترادف غفار : آمرزگار، آمرزنده، بخشایشگر، غفور <hr> برابر پارسی : آمرزگار فراخآمرز، آمرزگار

مترادف غفار : آمرزگار، آمرزنده، بخشایشگر، غفور برابر پارسی : آمرزگار فراخآمرز، آمرزگار

غفار

غفار اسماعیلی

غفار جلال علاء

غفار حسینی

غفار فرزدی

غفار کندی

غفاراباد

غفاربهی

غفارحاجی

غفاری

غفاریان

غفر

غفسای

<hr> مترادف غفلت : اهمال، بی خبری، تسامح، تغافل، تکاهل، تهاون، حماقت، سستی، سهل انگاری، فراموشی، مسامحه، ناآگاهی، نسیان <hr> متضاد غفلت : آگاهی، بیداری <hr> برابر پارسی : فراموشکاری، از یاد بردن، فروگذاری، ناآگاهی

مترادف غفلت : اهمال، بی خبری، تسامح، تغافل، تکاهل، تهاون، حماقت، سستی، سهل انگاری، فراموشی، مسامحه، ناآگاهی، نسیان متضاد غفلت : آگاهی، بیداری برابر پارسی : فراموشکاری، از یاد بردن، فروگذاری، ناآگاهی

غفلت

غفلت یک سویه

<hr> مترادف غفور : آمرزگار، آمرزنده، غفار <hr> برابر پارسی : آمرزگار، بخشایشگر، بخشاینده

مترادف غفور : آمرزگار، آمرزنده، غفار برابر پارسی : آمرزگار، بخشایشگر، بخشاینده

غفور

دانشنامه عمومی

واژه های حرف "غ" - دانشنامه عمومی