فاطمه مرنیسی

فاطمه معتمداریا

فاطمه معصومه

فاطمه مقدسیه

فاطمه مقیمی

فاطمه موسوی

فاطمه نظری

فاطمه نقوی

فاطمه نور سلطان

فاطمه نیرومند

فاطمه هاشمی

فاطمه هاشمی رفسنجانی

فاطمه هکاری

فاطمه ٔ نیشابوری

فاطمه چالاکی

فاطمه کشانی

فاطمه کشاورز

فاطمه کشمیری

فاطمه کمالی احمدسرایی

فاطمه گودرزی

فاطمی

فاطمیه

فاطیما برناردس

فاطیما بهارمست

فاطیما لوپز

<hr> مترادف فاعل : عامل، عملگر، کنا، کنشگر، کننده، تاثیرگذار <hr> متضاد فاعل : تاثیرپذیر، قابل، مفعول <hr> برابر پارسی : کننده کار، انجام دهنده، پوینده، کار کننده، کنا، کنشگر، کننده

مترادف فاعل : عامل، عملگر، کنا، کنشگر، کننده، تاثیرگذار متضاد فاعل : تاثیرپذیر، قابل، مفعول برابر پارسی : کننده کار، انجام دهنده، پوینده، کار کننده، کنا، کنشگر، کننده

فاعل

فاعل شناسا

فاف

فاف اشتات

فافشتاتن

فافلار

فافنشلاگ بای وایدهوفن

فافنهوفن ان در ایلم

فافنهوفن ان در گلون

فافنهوفن تیرول

فافنیر

فافه

فافین

فافینگ

<hr> مترادف فاق : ترک، چاک، شکاف، دشت، هامون <hr> برابر پارسی : فاژ

مترادف فاق : ترک، چاک، شکاف، دشت، هامون برابر پارسی : فاژ

فاق

فاق گوشه دار

فاقرلو

فاقوس

<hr> مترادف فال : شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع <hr> برابر پارسی : شگون، بخت، پیشگویی، پیش بینی

مترادف فال : شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع برابر پارسی : شگون، بخت، پیشگویی، پیش بینی

واژه های حرف "ف" - دانشنامه عمومی