دانشنامه عمومی

گرشنهاین

گرشهم نورفک

گرشوم

گرشوم بن سلیمان

گرشوین 8249

گرشک

گرشکارات

گرشیب

گرف کیوال

گرفانسه سوئیس

گرفت

گرفت وگیر

<hr> مترادف گرفتار : اسیر، بازداشت، دربند، محبوس، دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا، پرمشغله، غرق، مشغول، دلباخته، عاشق، برده، پای بند، مقید، صید، نخجیر <hr> متضاد گرفتار : آزاد، رها

مترادف گرفتار : اسیر، بازداشت، دربند، محبوس، دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا، پرمشغله، غرق، مشغول، دلباخته، عاشق، برده، پای بند، مقید، صید، نخجیر متضاد گرفتار : آزاد، رها

گرفتار

گرفتار در کاباره

گرفتاری دوسره

گرفتن 44

گرفتن جان ها

گرفتن داکوتای شمالی

گرفتن دزد

گرفتن نبراسکا

گرفتن ویرجینیای غربی

گرفتن پرچم

گرفتن پلهام 123

گرفتن یک دزد

<hr> مترادف گرفته : افسرده، برزخ، دلتنگ، عبوس، غمگین، محزون، مغموم، ناشاد، خفه، دلگیر، نفس گیر، تار، تاریک، تیره، بسته، مسدود <hr> متضاد گرفته : باز، دل باز

مترادف گرفته : افسرده، برزخ، دلتنگ، عبوس، غمگین، محزون، مغموم، ناشاد، خفه، دلگیر، نفس گیر، تار، تاریک، تیره، بسته، مسدود متضاد گرفته : باز، دل باز

گرفته

گرفتون اندروود

گرفتون رگیس

گرفتون ماساچوست

گرفتون چشر

گرفتگی بینی

گرفتگی سیاهرگ کلیوی

گرفتگی صدا

گرفتگی عضلات پا

گرفرات

گرفسمولن

گرفلفینگ

گرفم

گرفن

گرفناو بایرن

گرفنبرویش

گرفنبرگ بایرن

گرفنتال

گرفندهرون

گرفندورف

گرفنرودا

گرفنهاین

گرفنهاینیشن

گرفنویسباخ

واژه های حرف "گ" - دانشنامه عمومی