صفحه اصلی
فارسی به انگلیسی
واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی
تنه عصب
تنه لخت
تنه لش
تنه لش (عامیانه)
تنه لشی
تنها
تنها فرد
تنها و بی کس
تنها و بی کس رها کردن
تنها و جویای همدم
تنها و مغموم
تنها کردن
تنها کسی که
تنهایی
تنوبر
تنود (کالبدشناسی)
تنود تبسی (پزشکی)
تنور
تنور (به اندازه ی یک)
تنور (موسیقی)
تنور فکر
تنوره
تنوره آسیاب
تنوره دیو
تنوره کشی (آتش و صدا و غیره)
تنوره کشیدن
تنوری
تنوری کردن
تنوع
تنوع ایجاد کردن
تنوع بخشیدن به
تنومند
تنومندی
تنویر
تنویرپذیر
تنپوش
تنپوش تنگ
تنپوش کشباف
تنچ (جانورشناسی)
تنک
تنک (چمن و غیره)
تنک بودن
تنک روزی
تنک شدن
تنک کردن
تنکاب
تنکار
تنکار شناسی
بیشتر