توسط افراد عالیرتبه

توسط فرشتگان

توسط مردم

توسط وکیل

توسعا

<hr> مترادف توسعه : بسط، پیشرفت، عمران، گسترش، وسعت، بسط دادن، گسترش دادن، پیشرفت کردن <hr> برابر پارسی : گسترش، افزایش، پهناوری، پیشرفت، فراخی

مترادف توسعه : بسط، پیشرفت، عمران، گسترش، وسعت، بسط دادن، گسترش دادن، پیشرفت کردن برابر پارسی : گسترش، افزایش، پهناوری، پیشرفت، فراخی

توسعه

توسعه (ساختمان)

توسعه دادن

توسعه داشتن

توسعه دهنده

<hr> مترادف توسعه طلب : امپریالیست، سلطه جو، سلطه طلب

مترادف توسعه طلب : امپریالیست، سلطه جو، سلطه طلب

توسعه طلب

توسعه نیافته

توسعه گرایی

توسعه یافتن

<hr> مترادف توسعه یافته : آباد، پررونق، پیشرفته، مترقی <hr> متضاد توسعه یافته : توسعه نیافته، عقب مانده

مترادف توسعه یافته : آباد، پررونق، پیشرفته، مترقی متضاد توسعه یافته : توسعه نیافته، عقب مانده

توسعه یافته

<hr> مترادف توسل : آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز، دست به دامان شدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن <hr> برابر پارسی : چاره یابی

مترادف توسل : آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز، دست به دامان شدن، متوسل شدن، دستاویز گرفتن برابر پارسی : چاره یابی

توسل

توسل به تهمت و دشنام (مبارزات انتخاباتی و غیره)

توسل به مقدسات

توسل کردن

<hr> مترادف توسن : اسب، باره، سمند، فرس، رام ناشدنی، سرکش، وحشی

مترادف توسن : اسب، باره، سمند، فرس، رام ناشدنی، سرکش، وحشی

توسن

توسه

توسه (گیاه شناسی)

توسک

توسک (گیاه شناسی)

توسکا

توسکا (گیاه شناسی)

<hr> مترادف توسیع : گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی

مترادف توسیع : گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی

توسیع

توش

<hr> مترادف توشه : آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوت لایموت، نوا، رزق، روزی، اندوخته، ذخیره، بنه، ره توشه، زادراه

مترادف توشه : آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوت لایموت، نوا، رزق، روزی، اندوخته، ذخیره، بنه، ره توشه، زادراه

توشه

توشه (شمشیر بازی)

توشه آمایی (ارتش)

توشه جویی

توشه دادن

توشه دان

توشه رسان

توشه رسان (کشتی و غیره)

توشهآمایی (ارتش)

توشی

توشی (مهمانی)

<hr> مترادف توشیح : امضا، توقیع، آراستن، زینت دادن، مزین کردن <hr> برابر پارسی : دستینه نهادن

مترادف توشیح : امضا، توقیع، آراستن، زینت دادن، مزین کردن برابر پارسی : دستینه نهادن

توشیح

توشیح کردن

توشیح کننده

توصیع

<hr> مترادف توصیف : تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف، ستایش کردن، ستودن، وصف کردن <hr> برابر پارسی : ستودن، ستایش

مترادف توصیف : تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف، ستایش کردن، ستودن، وصف کردن برابر پارسی : ستودن، ستایش

واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی