حالت ضد عفونی

حالت عادی خودمانی

حالت عصبی

حالت فاعلیت

حالت فسیلی

حالت فنری

حالت فوق العاده

حالت لق لقویی

حالت لوتوسی (یوگا)

حالت معمولی

حالت مفعول با واسطه (دستور زبان)

حالت مفعولی

حالت مفعولی (دستور زبان)

حالت ملکی (دستور زبان)

حالت ملیله دوزی

حالت نابهنجار

حالت ندایی

حالت نمایشی

حالت نگرانی و غم (روان شناسی)

حالت نیم افراشته

حالت نیم پا

حالت و جو ویژه

حالت و روحیه

حالت و روحیه (شخص یا چیز یا محل)

حالت چوبی بودن

حالت کششی

حالت کلی

حالت گچی

حالتی

<hr> مترادف حالی : تفهیم، خاطرنشان، متوجه، ملتفت، آراسته، متحلی مزین، کنونی، فعلی، در حال، فور <hr> برابر پارسی : هنگامی، هنگامی که، دلشادی

مترادف حالی : تفهیم، خاطرنشان، متوجه، ملتفت، آراسته، متحلی مزین، کنونی، فعلی، در حال، فور برابر پارسی : هنگامی، هنگامی که، دلشادی

حالی

حالی به حالی

<hr> مترادف حالی کردن : فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن ، ادب کردن، آدم کردن <hr> متضاد حالی کردن : حالی شدن

مترادف حالی کردن : فهماندن، تفهیم کردن، متوجه ساختن، ملتفت کردن، آگاه ساختن ، ادب کردن، آدم کردن متضاد حالی کردن : حالی شدن

حالی کردن

حالی کردن با ایما و اشاره

<hr> مترادف حالیا : اکنون، الحال، حالا، فعلاً، کنون <hr> متضاد حالیا : بعداً، قبلاً

مترادف حالیا : اکنون، الحال، حالا، فعلاً، کنون متضاد حالیا : بعداً، قبلاً

حالیا

<hr> مترادف حالیه : کنونی، فعلی ، آتیه <hr> متضاد حالیه : ماضیه

مترادف حالیه : کنونی، فعلی ، آتیه متضاد حالیه : ماضیه

حالیه

حام

<hr> مترادف حامد : ثناخوان، ثناگو، ستایشگر، ستاینده، مداح، مدیحه سرا ، سپاسگزار <hr> متضاد حامد : هجاگو، ناسپاس

مترادف حامد : ثناخوان، ثناگو، ستایشگر، ستاینده، مداح، مدیحه سرا ، سپاسگزار متضاد حامد : هجاگو، ناسپاس

حامد

<hr> مترادف حامض : ترش، ترش مزه ، شور، تلخ، گس <hr> متضاد حامض : شیرین

مترادف حامض : ترش، ترش مزه ، شور، تلخ، گس متضاد حامض : شیرین

حامض

<hr> مترادف حامل : آورنده ، برنده، حمل کننده ، باردار، آبستن ، بردار، دربردارنده، حاوی، پنج خط افقی موازی در نت نویسی <hr> متضاد حامل : فرستنده، گیرنده، نازا، سترون، عقیم <hr> برابر پارسی : بُردار، بارآور، بردار

مترادف حامل : آورنده ، برنده، حمل کننده ، باردار، آبستن ، بردار، دربردارنده، حاوی، پنج خط افقی موازی در نت نویسی متضاد حامل : فرستنده، گیرنده، نازا، سترون، عقیم برابر پارسی : بُردار، بارآور، بردار

حامل

حامل (بانکداری)

حامل (موسیقی)

<hr> مترادف حامله : آبستن، باردار، حامل، حبل <hr> متضاد حامله : عقیم، نازا، سترون <hr> برابر پارسی : آبستن، باردار

مترادف حامله : آبستن، باردار، حامل، حبل متضاد حامله : عقیم، نازا، سترون برابر پارسی : آبستن، باردار

حامله

<hr> مترادف حاملگی : آبستنی، بارداری، باروری <hr> متضاد حاملگی : ناباروری، نازایی

مترادف حاملگی : آبستنی، بارداری، باروری متضاد حاملگی : ناباروری، نازایی

حاملگی

<hr> مترادف حامی : پشتیوان، پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور، پارتی ، منسوب به حام، فرزندان حام <hr> متضاد حامی : مخالف <hr> برابر پارسی : پاسدار، نگهبان، پشتیبان، پشتوان

مترادف حامی : پشتیوان، پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور، پارتی ، منسوب به حام، فرزندان حام متضاد حامی : مخالف برابر پارسی : پاسدار، نگهبان، پشتیبان، پشتوان

واژه های حرف "ح" - فارسی به انگلیسی