خال (بازی ها)

خال (نقطه یا بخش روشن تر از زمینه)

خال آتو (برخی بازی های ورق)

خال تو پوزی

خال حکم (برخی بازی های ورق)

خال خال

خال خال کردن

<hr> مترادف خال خالی : خال دار، خال مخالی

مترادف خال خالی : خال دار، خال مخالی

خال خالی

خال خشتی

خال دار

خال دار شدن

خال دار کردن

خال دل

خال روی پرهای دم طاوس

خال زده

خال زیبایی

خال سوزنی

خال قلبی

خال مادرزاد

خال مادرزادی

خال مادرزادی (پزشکی)

خال مخالی

خال مخالی کردن

خال هدف

خال واش (گیاه شناسی)

خال پرنده

خال کوب

<hr> برابر پارسی : فند کوبی

خال کوبی

خال کوبیدن

خال گشنیزی

خال گوشتی

خالآتو (برخی بازی های ورق)

خالجوش

خالجوش کردن

<hr> برابر پارسی : فندین، پرش

برابر پارسی : فندین، پرش

خالدار

خالدار شدن

خالدار کردن

<hr> مترادف خالص : بی آمیغ، بی غش، پاک، رحیق، زبده، ساده، سارا، سره، صاف، صافی، غیرمخلوط، مروق، مصفی، مطلق، ناب، ناپالوده ، بی شائبه، بی ریا، بی آلایش، ناآلوده، ویژه، خرج دررفته، وزن بی ظرف <hr> متضاد خالص : ناخالص، ناسره <hr> برابر پارسی : ناب، بی آلایش، پالیده، زدوده، سره

مترادف خالص : بی آمیغ، بی غش، پاک، رحیق، زبده، ساده، سارا، سره، صاف، صافی، غیرمخلوط، مروق، مصفی، مطلق، ناب، ناپالوده ، بی شائبه، بی ریا، بی آلایش، ناآلوده، ویژه، خرج دررفته، وزن بی ظرف متضاد خالص : ناخالص، ناسره برابر پارسی : ناب، بی آلایش، پالیده، زدوده، سره

خالص

خالص (آرد یا نان)

خالص (مشروب الکلی و غیره)

خالص (مشروب)

خالصا

<hr> مترادف خالصانه : پاک، بی غش، ناب، اخلاص آمیز، مخلصانه، توام بااخلاص، بی ریا، صادقانه <hr> برابر پارسی : بی آلایش

مترادف خالصانه : پاک، بی غش، ناب، اخلاص آمیز، مخلصانه، توام بااخلاص، بی ریا، صادقانه برابر پارسی : بی آلایش

خالصانه

<hr> مترادف خالق : آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، جان آفرین، خدا، صانع، سازنده <hr> متضاد خالق : مخلوق، مبدع، موجد <hr> برابر پارسی : آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، دادار

مترادف خالق : آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، جان آفرین، خدا، صانع، سازنده متضاد خالق : مخلوق، مبدع، موجد برابر پارسی : آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، دادار

خالق

خالق لایزال

خالقیت

<hr> مترادف خاله : خواهر مادر ، لک، لکه، تک خال <hr> متضاد خاله : خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه <hr> برابر پارسی : مادرتای، دایزه، مِرخا

مترادف خاله : خواهر مادر ، لک، لکه، تک خال متضاد خاله : خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه برابر پارسی : مادرتای، دایزه، مِرخا

واژه های حرف "خ" - فارسی به انگلیسی