<hr> مترادف دادگری : عدالت، عدل، قسط <hr> متضاد دادگری : بیداد، ظلم

مترادف دادگری : عدالت، عدل، قسط متضاد دادگری : بیداد، ظلم

دادگری

<hr> مترادف دادگستر : دادگر، دادور، عادل، عدالت گستر <hr> متضاد دادگستر : بیدادگر، ظالم

مترادف دادگستر : دادگر، دادور، عادل، عدالت گستر متضاد دادگستر : بیدادگر، ظالم

دادگستر

<hr> مترادف دادگستری : عدالت، دادگاه، عدلیه، محکمه

مترادف دادگستری : عدالت، دادگاه، عدلیه، محکمه

دادگستری

دادگیری کردن

دادیاب

دادیار

دادیک

دادیک شناس

دادیک شناسی

دادیک وار

دادیک وری

دادیک کردن

دادیک گر

دادیک گرای

دادیکی

<hr> مترادف دار : صلابه، صلیب، بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل، چوب

مترادف دار : صلابه، صلیب، بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل، چوب

دار

دار الایتام

دار الترجمه

دار السلطنه

دار الضرب

دار المعلمین

دار الوکاله

دار دوست (گیاه شناسی)

دار زدن

دار زن

دار فلفل

دار مرز

دار و دسته

دار و دسته بزهکاران (خودمانی)

دار و دسته بزهکاران (عامیانه)

دار و دسته در اداره

دار و ندار

دار چین

<hr> مترادف دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز، ذی حق <hr> متضاد دارا : ندار

مترادف دارا : توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم، حائز، ذی حق متضاد دارا : ندار

دارا

دارا (عامیانه)

دارا بودن

دارا بودن لبه تیز و مضرس

دارا بودن ویژگی عجیب

دارا بودن ویژگی های مادگی

دارا بودن ویژگی های نری

دارا کردن

داراب

دارابی

داراشکنه

داراشکنک

دارالانشائ

<hr> مترادف دارالایتام : پرورشگاه، یتیم خانه

مترادف دارالایتام : پرورشگاه، یتیم خانه

دارالایتام

<hr> برابر پارسی : ادبگاه، آموزندان، زندان

برابر پارسی : ادبگاه، آموزندان، زندان

واژه های حرف "د" - فارسی به انگلیسی